همه چیز همین‌جاست

  • خانه
  • « سیده مهتا میراحمدی
  • تربیت در عصر دیجیتال »

من شلختم؟

ارسال شده در 2ام اردیبهشت, 1404 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع, تجربه زیسته

می‌خواهم از تمامی زنان این کره‌ی خاکی بپرسم: چرا همیشه دستمال به دست، محکوم به چرخه‌ی باطل تمیزکاری هستیم؟ مگر می‌شود از ۲۴ ساعت شبانه‌روز، ۸ ساعت بخوابیم و ۱۶ ساعت باقی‌مانده را بی‌وقفه به جان خانه بیفتیم؟ حتی یک ربات هم نیاز به شارژ دارد، پس این چه انتظاری است از یک زن؟

 

هرگز نفهمیدم این وسواسِ خانه‌های برق‌زده از کجا ریشه دوانده. چرا زن را فقط با تمیزی و نظم و زیبایی‌اش می‌سنجند؟ گیرم تمام عمر دستمال به دست، خانه را مثل آینه برق انداختم، چه چیزی عایدم می‌شود؟ مدال افتخار می‌دهند؟ و اگر روزی خانه کمی نامرتب بود، یعنی من زنی بی‌کفایت و شلخته‌ام؟

 

چند سال پیش، مادرشوهرم خانه‌اش را به ما سپرد. شوهرم همه‌جا را پارکِت کرد، کابینت‌ها را عوض کرد، شیرآلات را تعویض کرد، یک خانه‌ی مدرن و چشم‌نواز ساخت. پسرم آن روزها تازه زبان باز کرده بود و با موتور پلاستیکی‌اش در خانه جولان می‌داد. یک روز نفهمیدیم چطور، خراشی روی پارکت افتاد. شوهرم قیامت به پا کرد. چنان تلخ و گزنده رفتار کرد که آرزو کردم کاش هرگز آن بازسازی لعنتی را نمی‌کردیم. آن روزها پسرم به‌جای اینکه موقع بازی قه‌قه بخند همش به خواهرش می‌گفت:” پارکت رو خش انداختی”

 

از آن روز به بعد، زندگی‌ام خلاصه شد در هشدار دادن به بچه‌ها: “حواستان باشد پارکت را خط نیندازید! با دست‌های کثیف به کابینت‌ها دست نزنید!”

 

حتی پسرم به جای اینکه حین بازی کردن خوشحال باشد، طفلی وسط بازی به خواهرش می‌گفت:” پارکت را خش انداختی”

 

هیچ لذتی از آن وسایل نو نبردم، به جای استفاده از وسایل مثل نگهبان‌ها باید مراقبشان می‌بودم و اگر مراقب نبودم زنی می‌شدم‌که قدر پول شوهرش را ندانسته است. فقط حرص خوردم و عذاب کشیدم. آنقدر فشار روحی و جسمی روی من بود که معده‌ام از کار افتاد. تهوع و رفلاکس، مهمان ناخوانده‌ی هر روزم شده بود. متنفرم از کاور مبل. متنفرم‌از روفرشی… از همه چیزهایی که مرا محدود کند متنفرم.

 

اگر برگردم به آن روزها بلند سر شوهرم داد می زدم و می‌گفتم:” به درک که پارکت خش افتاد. به درک که مبل کثیف شد. تا ابد که قرار نیست سالم بماند. باید از هرچیزی که داریم‌ استفاده کنیم نه اینکه قابش کنیم تا خراب نشود”

 

هروقت روی محافظت از چیزی پافشاری کند بدون درنگ می‌گویم:” کاش از قلب من هم همین‌طور محافظت می‌کردی”

 

یادم می‌آید یک روان‌نویس قهوه‌ای خریده بودم و یواشکی، در نبود شوهرم، روی خراش‌های پارکت را رنگ می‌کردم تا نبیند. اگر لکه‌ها را می‌دید، محکوم می‌شدم به بی‌سلیقگی و بی‌توجهی. اگر توی کابینت‌ها بی‌نظم بود، من مقصر بودم.

 

خداراشکر بعد از ۲سال مستاجر شدیم و از آن خانه‌ی لعنتی اثاث کشی کردیم.

 

چندی پیش شوهرم داشت با دخترمان حرف می‌زد، یک‌دفعه رسید به خاطرات اوایل ازدواج و گفت: “صبح که از خانه بیرون می‌رفتم، خانه همان شکلی بود که شب برمی‌گشتم.” قلبم مچاله شد. اوایل بارداری اولم ویار وحشتناکی داشتم. سنم هم کم بود و تا چهار ماه، نمی‌توانستم از جایم بلند شوم، چه برسد به آشپزی و ظرف شستن. تمام روز روی زمین ولو بودم و زهرِ تهوع را مزه‌مزه می‌کردم. یک روز شوهرم آمد و با کوهی از ظرف‌های کثیف توی سینک و شکمی گرسنه مواجه شد. به جای اینکه درکم کند، زهری ریخت که تا ابد در جانم ماند. همان رفتارها باعث شد تلخ‌ترین خاطرات زندگی‌ام از بارداری و زایمان باشد.

 

من وظیفه دارم خانه را مدیریت کنم، تمیز کنم، جارو بکشم. اما وقتی مریضم، چرا باید با بداخلاقی و سرزنش مواجه شوم؟ مگر من خواستم مریض شوم و کار نکنم؟ خب اگر نمی‌توانی تحمل کنی، خودت دست به کار شو! چرا وقتی باید استراحت مطلق می‌کردم، به خاطر بداخلاقی‌هایش و تمیزی خانه مجبور شدم از جایم بلند شوم و حالم را بدتر کنم؟ به خاطر این فشارها بود که چند ماه پیش بدترین روزهارا گذراندم. شاید اگر آن سخت‌گیری‌های الکی نبود الان نوزاد چندروزه‌ام را بغل گرفته بودم.

 

چرا مدام من باید سرزنش شوم؟ من هیچ روز تعطیلی نباید داشته باشم؟

این جمله‌ی “شلخته” را آنقدر شنیده‌ام که واقعا خودم را شلخته می‌دانم. پس چرا همه فامیل من را به عنوان یک خانم خوب خانه‌دار می‌شناسند؟ آیا سرعت و سازماندهی من، به معنای شلختگی است؟ آیا حتما باید فِس فس کنم تا خانه‌دار خوبی باشم؟ توی ۲۱ سالگی‌ام که دخترم ۲سالش بود و پسرم ۲ماهه بود. ۳۰ نفر از اقوام شوهرم را در ایام نوروز دعوت کردیم. برایشان سفره شام‌ پهن کردم از کجا تا کجا. همیشه زن‌داداش های مادرشوهرم از دست پختم پیشش تعریف می‌کردند و او احساس رضایت می‌کرد.

 

چرا همه از من تعریف می‌کنند و آن کسی که باید تعریف کند، فقط از من بد می‌گوید؟

هر وقت هر کس یک مشکلی برایش پیش می‌آید، اولین نفر به من زنگ می‌زند تا مشکلش را حل کنم و راهنمایی‌اش کنم.

یعنی من واقعا شلخته‌ام؟

 

اما دیگر بس است! من می‌خواهم زنجیرهای این باورهای غلط را بشکنم. می‌خواهم به خودم و تمام زن‌های دنیا یادآوری کنم که ما فراتر از تمیزی خانه‌ها و ظاهر بی‌نقص‌مان هستیم. ما انسانیم، با تمام ضعف‌ها و قوت‌هایمان. ما شایسته‌ی عشق، احترام و قدردانی هستیم. خانه‌ی ما باید محلی برای آرامش و آسایش باشد، نه میدان جنگ و رقابت. از امروز، من تصمیم گرفته‌ام که خودم را در اولویت قرار دهم و اجازه ندهم که هیچ‌کس ارزش من را به اندازه‌ی تمیزی خانه‌ام بسنجد. من یک زنم، یک مادرم، یک همسرم، و قبل از هر چیز، یک انسانم و لایق بهترین‌ها.

 

 


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

همه چیز همین‌جاست،

همه چین همین جاست روایت هایی از زندگی و روزمره‌های زنان طلبه

موضوعات

  • همه
  • اولين روزه من٫
  • ايرانگردي
  • بدون موضوع
  • تجربه زیسته
  • تجربه نگاری اربعین
  • تنها دلخوشی
  • تور گردشگری
  • جادوی قلم
  • خاطرات تبلیغی
  • خانم معلم
  • داستانک
  • دختران جمعه
  • دل نوشتـــه
  • روایت‌های دخترانه
  • روایت‌های مادرانه
  • روایت‌های همسرانه
  • روزنگار
  • عکس‌نوشته
  • فراخوان بازآفرینی محتوای دینی
  • ماه رمضان
  • مناسبت‌ها
  • نقد فیلم
  • نهی از منکر غیر مستقیم
  • کتابخوانی

آخرین مطالب

  • سیده مهتا میراحمدی
  • من شلختم؟
  • تربیت در عصر دیجیتال
  • جادوی قلم
  • یک خاطره برای تمام عمرم
  • خانه رویایی 
  • خدایا مرا پاک بپذیر
  • یادش بخیر 
  • بهترین کتابی که در 1402 خواندم
  • دروغ‌های دم افطار
  • من و آشپزی‌های خانم‌کاپوچینو
  • دنیای سجاده سبز‌ها قشنگه...
  • خط خطی های ذهن یک مادر
  • ایا من مادر خوبی هستم؟
  • حاضری ثواب بچه‌داریت رو بهم بدی؟
  • چرا بانوان محجبه حضور کمرنگی در مجموعه‌های ورزشی دارند؟
  • قانون آزادگی با داشتن حجاب 
  • دیوار کوتاه تر از آخوند
  • خدا
  • بفرمایید بهشت 

پیوند ها

  • کافه دنج
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
  • بانک سوالات و جزوات حوزه علمیه خواهران
  • پاییز
  • بهار سمنان
  • دیروزانه
  • صهباء
  • گهر عمر
  • چهل تکه
  • وبلاگ من
  • سیب ترش
  • نوک مدادی
  • حرف نخست

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس