کوچهها نفس شهدا را نفس میکشند.
این روزها که از خانه بیرون میزنم، هوای کوچهها دیگر هوای هر روز نیست. انگار عطر غریبی در باد پیچیده… عطر دلتنگی، عطر خون گرم شهدا؛ کوچهها نفس شهدا را نفس میکشند.
امروز به امامزاده محمد رفته بودم. هنوز دل از سنگفرشهایش نکنده بودیم که ناگهان زمزمههای جمعیت، صدای شیون و صلوات پیچید در حیاط. تابوتی در میان موج آدمها بر دوش گرفته شد؛ هنوز یک شهید دفن نشده بود که تابوت دیگری آمد و بعد دیگری…
هر بار، جماعتی گرد تابوت، با همان چشمان اشکآلود، غرق در بغض و دعا.
من خیره ماندم به صورت مادر شهیدی که از ته نگاهش، کوهی از صبر و زخم میجوشید. راه امامزاده، این روزها راه خانه شهدا شده؛ هر بار که قدم میزنی، انگار به دل تاریخ پا گذاشتهای، به روزهایی که هنوز عشق و غیرت، در دل مردمان این سرزمین زنده است.
اینروزها کوچهها، بوی شهدا را بیشتر از هر عطری در خودشان دارند.
هر کوچه و هر دیوارش انگار گواهیست بر حضور بیصدای همین مردان بیادعا… انگار کوچهها دلشان برای شهدا تنگ شده و زمین، زیر قدمهاشان دوباره زنده شده است.
این روزها، قلب شهر با طنین نام شهدا میتپه…
و ما هر بار که صدای صلوات و وداع را میشنویم، دلمان از غربت و غرور، یکی میشود با بغض مادران #شهید…
📸 ✍️سیده مهتا میراحمدی
فرم در حال بارگذاری ...