کتاب از معراج شهدا تا اورازان
امروز، آفتابِ مهر بر دیوار خانهای تابید؛ خانهی پدر #شهید_علی_جوادیپور. با دستانی لرزان اما دلهایی پر از باور، کتابی که با خون دل نوشته بودیم را تقدیم کردیم.
گویی لحظاتِ آخرِ چاپ، خود کتاب هم نفس کشید. ناگهان خبر رسید، دو نفر دیگر از همولایتیهایمان در حمله رژیم صهیونیستی به شهادت رسیدهاند. همه چیز متوقف شد، مثل سکوتی پیش از گریهی آسمان.
با پیگیری، نام دو شهید دیگر به فهرستمان افزوده شد. یکی از آنها، شهید علی جوادیپور بود. قرار نبود از او بنویسیم. اما شهدا از قابهای خاموش خود برخاستند، دستانمان را گرفتند و خودشان صفحهای گشودند تا برایشان بزنیم قلبمان را، قلممان را، اندوهمان را.
و حالا، آن لبخند همسر شهید… همانجا که عکس همسرش را در کتاب دید، خندید؛ خندهای که غم را نوازش میداد و به ما گفت: «رسالتتان را به سرانجام رساندید.»
این لحظه برایم همه چیز است؛ شرافت نوشتن، معنای خدمت، و حضور غیبیِ شهدا که هیچگاه ما را تنها نمیگذارند.
✍️ سیده مهتا میراحمدی
#ازمعراج_شهدا_تا_اورازان #به_قلم_خودم
فرم در حال بارگذاری ...