همه چیز همین‌جاست

  • خانه
  • « خط خطی های ذهن یک مادر
  • حاضری ثواب بچه‌داریت رو بهم بدی؟ »

ایا من مادر خوبی هستم؟

ارسال شده در 30ام بهمن, 1402 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع

ایا من مادر خوبی هستم؟

ساعت 11 شب است. همه‌ی چراغ‌هارا جز چراغ هود خاموش کردم. باید برای زنگ تفریح مدرسه دخترم لقمه نان پنیر سبزی آماده کنم. یادش بخیر زمان مدرسه نان و پنیر را دم دست مادرم می‌گذاشتم و می‌گفتم:” برایم لقمه بگیر.” همیشه لقمه‌هایی که او برایم‌ می‌گرفت طعم‌دیگری داشت، حتی اگر نان خشک بود و یا لقمه توی کیفم وا می‌رفت.

صدای فیلم مورد علاقه همسرم می‌آید. از فیلم‌های جنگی‌اش خوشم نمی‌آید. یک لقمه نان پنیر سبزی هم دست او می‌دهم.

هوس کردم فردا آبگوشت بار بگذارم. کابینت حبوبات را باز می‌کنم و نخودهارا توی کاسه چپه می‌کنم. آب شیر را که روی نخود‌ها می‌گیرم هزارتا فکر و خیال توی سرم می‌آید.

آیا من مادر خوبی هستم؟

با صدای همسرم که می‌گوید یک خیار توی نخودها بریز به خودم می‌آیم. در یخچال را باز کردم و یک خیار پلاسیده توی کاسه نخودها خرد کردم.

اگر به من باشد ترجیح می‌دهم خیار را رنده کنم و توی ماست بریزم و یک دل سیر بدون ترس از اضافه وزن و رژیم دلی از عزا در بیاورم. یادش بخیر وقتی پسرم را باردار بودم همیشه خیار و ماست هوس می‌کردم. می‌نشستم جلوی تلویزیون و خیار ماست می‌خوردم و فیلم‌می‌دیدم. البته مجبور بودم دور از چشم همسرم این کار را انجام بدهم تا باز نگوید:"خیار و ماست نخور خانوم سردیه”

امروز منزل مادرم موقع برگشت به خانه منتظر بودم تا خواهرم لباس بچه‌هایش را بپوشاند که دیدم زینب روسری صورتی‌اش را سر کرده و صورت نقلی‌اش به چشمم زیبا آمد. یک ماچ محکم تحویلش دادم و دخترم از خجالت لپ‌هایش گل انداخت. مادرم‌ خندید و گفت:"چه عجب…”

تعجب کردم؛ من که همیشه به بچه‌هایم محبت می‌کنم اما جلوی دیگران کمتر. دلم می‌خواست بگویم من لحظه به لحظه‌ از زندگی‌ام، عشق دخترم مثل خون در وجودم جریان دارد.

اگر من در این لحظه کنارشان هستم حاصل صبوری و تحمل هزاران سختی‌ای بوده که خواستم از همه‌ی آن‌ها به خاطر وجود دخترم چشم‌پوشی کنم. من با همه‌ی بدی‌هایم همیشه مادر خوبی برای بچه‌هایم بودم. این را فقط خدا می‌داند که همیشه پناهگاه امن بی کسی‌هایم بوده است.

چقدر دلم می‌خواهد مفاتیحم را باز کنم و دعای مشلول را به آرامی بخوانم. خط به خط ترجمه‌ی دعارا ببینم و اشک بریزم… چقدر این دعا بندگی را زیبا بیان می‌کند…

یا جار من لا جار له: ای پناه آن که نیست برای او پناهی

می گویند گنهکار وقتی از همه اطرافیان و مردم طرد می‌شود، دیگر کسی دور و برش باقی نمی‌ماند جز خدا، آن لحظه که او احساس تنهایی می‌کند خدا اورا به سمت خودش هدایت می‌کند و اورا در آغوش می‌کشد و می‌گوید:” بنده‌ی گنهکارم دیگر کسی را جز من ندارد.”

خدایا شکرت که تو پروردگارمی… کی جز تو می‌تونست من رو قبول کنه؟؟

✍️ سیده مهتا میراحمدی

#به_قلم_خودم
#تولیدی

1708289188picsart_24-02-19_00-02-26-706.jpg


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

همه چیز همین‌جاست،

همه چین همین جاست روایت هایی از زندگی و روزمره‌های زنان طلبه

موضوعات

  • همه
  • اولين روزه من٫
  • ايرانگردي
  • بدون موضوع
  • تجربه زیسته
  • تجربه نگاری اربعین
  • تنها دلخوشی
  • تور گردشگری
  • جادوی قلم
  • خاطرات تبلیغی
  • خانم معلم
  • داستانک
  • دختران جمعه
  • دل نوشتـــه
  • روایت‌های دخترانه
  • روایت‌های مادرانه
  • روایت‌های همسرانه
  • روزنگار
  • عکس‌نوشته
  • فراخوان بازآفرینی محتوای دینی
  • ماه رمضان
  • مناسبت‌ها
  • نقد فیلم
  • نهی از منکر غیر مستقیم
  • کتابخوانی

آخرین مطالب

  • در محضر زیارت عاشورا قسمت سوم
  • در محضر زیارت عاشورا قسمت دوم
  • در محضر زیارت عاشورا
  • کوچه‌ها نفس شهدا را نفس می‌کشند.
  • نذری عشق
  • دلنوشته برای شهید رمضانعلی چوبداری
  • این عکس قصه یک مادر است
  • سیده مهتا میراحمدی
  • من شلختم؟
  • تربیت در عصر دیجیتال
  • جادوی قلم
  • یک خاطره برای تمام عمرم
  • خانه رویایی 
  • خدایا مرا پاک بپذیر
  • یادش بخیر 
  • بهترین کتابی که در 1402 خواندم
  • دروغ‌های دم افطار
  • من و آشپزی‌های خانم‌کاپوچینو
  • دنیای سجاده سبز‌ها قشنگه...
  • خط خطی های ذهن یک مادر

پیوند ها

  • کافه دنج
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
  • بانک سوالات و جزوات حوزه علمیه خواهران
  • پاییز
  • بهار سمنان
  • دیروزانه
  • صهباء
  • گهر عمر
  • چهل تکه
  • وبلاگ من
  • سیب ترش
  • نوک مدادی
  • حرف نخست

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس