همه چیز همین‌جاست

  • خانه
  • « ایا من مادر خوبی هستم؟
  • چرا بانوان محجبه حضور کمرنگی در مجموعه‌های ورزشی دارند؟ »

حاضری ثواب بچه‌داریت رو بهم بدی؟

ارسال شده در 29ام بهمن, 1402 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع

حاضری ثواب بچه‌داریت رو بهم بدی؟

روز آخر اعتکاف بود. کنار در ورودی زیرزمین یک پیریز خالی پیدا کردم و گوشی‌ام را به شارژ زدم و همزمان صدای تلاوت قرآن را می‌شنیدم. در همین حین صدای بازی‌ بچه‌ها از طبقه زیرزمین توجهم را جلب کرد. گاهی دخترکی با گریه، پله‌هارا بالا می‌آند و خودش را پرت می‌کرد توی بغل مادرش. چندتا فرش آن‌‌طرف‌تر نوزاد دوماهه‌ای بی‌قراری می‌کرد و صدایش فضای مسجد را پر کرده بود.

مقابلم مادری بود که کودکش را روی پاهایش خوابانده بود و قرآن کوچک صورتی‌اش را ورق می‌زد. با صدای باب اسفنجی چشمم به پسرک تپل‌مپلی افتاد  که مادرش لقمه در دهانش می‌گذاشت و سرش توی گوشی‌ بود.
در کنار همه‌ی این‌ها گاهی صدای مادری به گوشم می‌رسید که سر بچه‌اش را روی شانه‌اش گذاشته بود و برایش لالایی می‌خواند.

همه در حال انجام کارهای مختلف بودند و کسی به دیگری خورده نمی‌گرفت.
توی حال و هوای خودم بودم که دیدم همسایه‌‌ کناری‌ام که با دو دختر‌هایش به اعتکاف آمده بود نزدیکم شد؛ خستگی از سرورویش می‌بارید. روسری‌ روی سرش سر می‌خورد و چشمانش از بی‌خوابی سرخ بود. نزدیکم شد و لب‌های خشکش را به هم زد و گفت:” این چند روز نتونستم درست و حسابی دعا بخونم از بس این دوتا وروجک شیطونی کردن”

دخترش را برای چند لحظه بغل گرفتم و با لبخند گفتم:” مگه نمیدونی ساکت کردن بچه ثوابش از همه چی بیشتره. خیالت راحت ثوابی که تو این چند روز بردی کس دیگه ای نبرده”
صورت بی رمقش جان دوباره‌ای گرفت و گفت:” راست میگی؟”
گفتم:” یکی از علما به خانم های خانوادش  گفته بود که فلانی حاضری با من به معامله ای کنی ؟ حاضری من ثواب تمام عبادت های عمرم رو بهت بدم و تو ثواب بچه داری و یک شب بیدار بودن و و نگه داشتن فرزندت رو به من بدی ؟؟؟”

حالا همه‌ی این‌ها مصداق بارز این 3روز اعتکاف ما مادرها است. خیالت راحت  ما این سه روز مهمان خدا بودیم و ثوابی که باید می‌بردیم را بردیم. این اعتکاف برای ما درس صبوری و از خودگذشتگی بود. ما اینجا بودیم تا روی خواسته‌هایمان پا بگذاریم تا به چیز بزرگتری‌ برسیم.

اصلا همین که لیاقت این را پیدا کردیم که در اعتکاف باشیم وجود بچه‌هایمان است.. ما اینجا هستیم چون بچه‌هایمان اینجا هستند.

برای لحظه‌ای سکوت کرد، انگار توی افکارش غدق شده بود. دخترش را از توی بغلم گرفت و با لبخند کش‌داری از من دور شد…

✍️سیده مهتا میراحمدی
29بهمن 1402

#به_قلم_خودم
#تولیدی

1708278039picsart_24-02-18_20-58-34-951.jpg


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

همه چیز همین‌جاست،

همه چین همین جاست روایت هایی از زندگی و روزمره‌های زنان طلبه

موضوعات

  • همه
  • اولين روزه من٫
  • ايرانگردي
  • بدون موضوع
  • تجربه زیسته
  • تجربه نگاری اربعین
  • تنها دلخوشی
  • تور گردشگری
  • جادوی قلم
  • خاطرات تبلیغی
  • خانم معلم
  • داستانک
  • دختران جمعه
  • دل نوشتـــه
  • روایت‌های دخترانه
  • روایت‌های مادرانه
  • روایت‌های همسرانه
  • روزنگار
  • عکس‌نوشته
  • فراخوان بازآفرینی محتوای دینی
  • ماه رمضان
  • مناسبت‌ها
  • نقد فیلم
  • نهی از منکر غیر مستقیم
  • کتابخوانی

آخرین مطالب

  • من شلختم؟
  • تربیت در عصر دیجیتال
  • جادوی قلم
  • یک خاطره برای تمام عمرم
  • خانه رویایی 
  • خدایا مرا پاک بپذیر
  • یادش بخیر 
  • بهترین کتابی که در 1402 خواندم
  • دروغ‌های دم افطار
  • من و آشپزی‌های خانم‌کاپوچینو
  • دنیای سجاده سبز‌ها قشنگه...
  • خط خطی های ذهن یک مادر
  • ایا من مادر خوبی هستم؟
  • حاضری ثواب بچه‌داریت رو بهم بدی؟
  • چرا بانوان محجبه حضور کمرنگی در مجموعه‌های ورزشی دارند؟
  • قانون آزادگی با داشتن حجاب 
  • دیوار کوتاه تر از آخوند
  • خدا
  • بفرمایید بهشت 
  • معرفی کتاب « سقای آب و ادب »

پیوند ها

  • کافه دنج
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
  • بانک سوالات و جزوات حوزه علمیه خواهران
  • پاییز
  • بهار سمنان
  • دیروزانه
  • صهباء
  • گهر عمر
  • چهل تکه
  • وبلاگ من
  • سیب ترش
  • نوک مدادی
  • حرف نخست

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس