همه چیز همین‌جاست

  • خانه
  • « شبی که ماه کامل شد
  • گوشواره‌هایی که نداریم. »

اسم‌ تو مصطفاست

ارسال شده در 21ام خرداد, 1398 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع, کتابخوانی

کتاب «اسم تو مصطفاست» راخواندم. حس و حال این کتاب را با کتاب‌های دیگر عوض نمی‌کنم. چقدر آرامش، لابه‌لای ورقه‌های این کتاب، روح و روانم را نوازش داد. خاطرات سمیه، همسر شهید مدافع حرم، مصطفی صدر‌زاده عمق جانم را طراوت داد. کتابی که تمام خاطرات و وابستگی یک زن را به همسرش نشان می‌دهد. لحظه به لحظه، دلهره و دلتنگی را می‌توان از خاطرات سمیه لمس کرد.
بعد از به دنیا آمدن دخترشان فاطمه، این دلتنگی و وابستگی دوچندان شد. بی‌قراری های فاطمه هم، به بی‌قراری‌های سمیه اضافه شد. تاب و توان سمیه در هربار سفر مصطفی به سوریه، کم‌تر می‌شد. جانش به جان مصطفی بند بود. فاطمه بابایی بود و در نبود پدر، دلتنگی امانش را می‌برید و مثل تبی در جان کوچکش نمایان می‌شد. اما هیچ‌یک از این‌ها نتوانست مصطفی را از ایمان و اهدافش دور کند.
عاشق خانواده‌اش بود، اما دغدغه‌اش بزرگ‌تر از این حرف‌ها بود. همیشه می‌گفت: مرد باید کارهای بزرگ و مردانه کند. سمیه هم به خاطر علاقه‌ای که به او داشت، هیچ وقت مانع پیشرفتش نشد.
فرزند دوم‌شان در راه بود، پزشکان گفتند که مشکل ذهنی خواهد داشت. مصطفی خوابی می‌بیند و به سمیه می‌گوید: خیالت راحت؛ پسرمان محمد علی سالم به دنیا می‌آید، اما باید یک روزی در راه خدا فدایش کنی.
روزها‌ گذشت و ماموریت‌های مصطفی گاهی به 70‌روز می‌رسید. 70 روز بی‌خبری برای سمیه کم نبود. بار آخر به مصطفی تشویقی دادند. او هم با خوشحالی دست زن و بچه‌اش را گرفت و راهی سوریه شدند. این سفر پر از خاطرات خوب و شیرین برایشان بود. فرماندهان مصطفی از او بسیار تعریف و تمجید می‌کردند و همین‌طور از صبوری سمیه تقدیر کردند و هدیه‌ای به او دادند. این سفر باعث شد که دل سمیه بعد از مدت‌ها نرم شود.
در حرم، هنگام زیارت نتوانست از حضرت زینب بخواهد که مصطفی را سالم برگرداند، خجالت کشید و چیزی از حضرت نخواست. این شد که برای بار اول و آخر سمیه کوله‌بار مصطفی را آماده کرد و مصطفی، راهی منطقه شد.
مصطفی می‌گفت؛ سمیه، تا تو راضی نباشی من شهید نمی‌شوم. اما این سفر آخر، گویی سمیه راضی شده بود. و مصطفی در حلب سوریه به فیض شهادت نائل شد.
دلتنگی لحظه‌ای آن‌ها را رها نمی‌کرد، اما سمیه دیگر صبورتر از قبل شده بود. روزی انقدر دلش می‌گیرد که از توی ماشین نگاهی به سنگ قبر مصطفی می‌کند و می‌گوید: مصطفی از امروز به بعد کار‌های مردانه‌ی تو به دوش من است اما تربیت فاطمه و محمدعلی با خودت، من از پس این کار بر نمی‌آیم. قطره اشکی از روی گونه‌هایش سر خورد و گفت: مصطفی، اگر هنوز حواست به ما هست، اگر هنوز کنارمان هستی، به خواب من که نمی‌‌آیی! لا‌اقل به خوابی یکی برو و این را به من بگو. بعد از آن چند نفر خواب مصطفی را می‌بینند؛ هرکدام‌ مصطفی را در حال انجام کاری می‌بینند که قبل از شهادتش، آن کارها را می‌کرده است. وقتی که خانه بود و با بچه‌ها بازی می‌کرد و یا وقتی که به خانه پدرزنش می‌رفت و با برادرزن‌هایش مشغول خوش و بش می‌شد.
و این‌گونه شد که مصطفی وجودش را به سمیه ثابت کرد و دل سمیه آرام گرفت.

کتاب اسم تو مصطفاست.
نویسنده: راضیه تجار
تعداد صفحات:272
نشر: روایت فتح
قیمت:17 هزار تومان

به قلم: سیده مهتا میراحمدی

1560250723k_pic_e4ff74e0-9bbf-4d2e-9ca6-1b4f32bb0f9e.jpg

اسم‌ تو مصطفاست راضیه تجار شهید مدافع حرم‌ مصطفی صدرزاده مصطفی صدرزاده معرفی کتاب معرفی کتاب خوب نشر روایت فتح
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(6)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
6 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

نظر از:  
  • وبلاگ مدرسه علمیه کوثر
  • تازه های کوثر

5 stars

سلام دوست عزیز
تصمیم داریم دراین وبلاگ کارگاه آموزشی پایان نامه نویسی(مساله شناسی) برگزار کنیم .
کارگاه از تاریخ 98/1/1 هفته به طور منظم برگزار می شود.خوشحال می شویم با ماهمراه باشید.
شرکت شما در این جلسه منوط به انجام و ارسال تکالیف داده شده از طریق نظرات است.
https://kosar-esfahan.kowsarblog.ir/

1398/04/24 @ 11:43

نظر از: عابدی [عضو] 
  • زینبیه ایوان

5 stars

به یمن میلادت، ذره ذره نور می‏شویم و قطره قطره حضور

و دل را به سرای کرامتت دخیل می‏بندیم تا در روز مقدس تولد تو با دست‏های پاکت تطهیر شویم . . .

1398/04/15 @ 09:36

نظر از: دهسنگی [عضو] 
  • می نویسم به یاد شهید آوینی

5 stars

سلام
زیبابود خواهری
https://kovsar-aliabad.kowsarblog.ir/%D8%A8%DA%86%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D8%AA%D8%B4-%D9%85%D8%B4%D8%BA%D9%88%D9%84-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA

1398/03/27 @ 11:58

نظر از: پژوهش مدرسه علمیه حضرت زینب (س) میناب [عضو] 
  • منتظر پرور

سلام خداقوت ممنون از معرفی شما.خوشحال میشم به وبلاگ ماسربزنید

1398/03/27 @ 09:12

نظر از: عابدی [عضو] 
  • زینبیه ایوان

5 stars

اسم این کتاب رو خیلی شنیدم با روایت ها مختلف از داستان هاش..
https://ivan.kowsarblog.ir/

1398/03/26 @ 09:36

نظر از: ميرزايي [عضو] 
  • خداحافظ رفیق

5 stars

خیلی شیرین بود و دوست داشتنی!
ممنون از معرفی کتاب “اسم تو مصطفاست”

1398/03/25 @ 11:19

نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو] 
  • ₪ آموزش وبلاگ نویسی و پشتیبانی کوثر بلاگ ₪
  • فراخوان ها و مسابقات کوثر بلاگ

5 stars

با سلام واحترام
مطلب شما در قسمت مطالب منتخب درج گردید.
موفق باشید

1398/03/23 @ 06:12


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

همه چیز همین‌جاست،

همه چین همین جاست روایت هایی از زندگی و روزمره‌های زنان طلبه

موضوعات

  • همه
  • اولين روزه من٫
  • ايرانگردي
  • بدون موضوع
  • تجربه زیسته
  • تجربه نگاری اربعین
  • تنها دلخوشی
  • تور گردشگری
  • جادوی قلم
  • خاطرات تبلیغی
  • خانم معلم
  • داستانک
  • دختران جمعه
  • دل نوشتـــه
  • روایت‌های دخترانه
  • روایت‌های مادرانه
  • روایت‌های همسرانه
  • روزنگار
  • عکس‌نوشته
  • فراخوان بازآفرینی محتوای دینی
  • ماه رمضان
  • مناسبت‌ها
  • نقد فیلم
  • نهی از منکر غیر مستقیم
  • کتابخوانی

آخرین مطالب

  • در محضر زیارت عاشورا قسمت سوم
  • در محضر زیارت عاشورا قسمت دوم
  • در محضر زیارت عاشورا
  • کوچه‌ها نفس شهدا را نفس می‌کشند.
  • نذری عشق
  • دلنوشته برای شهید رمضانعلی چوبداری
  • این عکس قصه یک مادر است
  • سیده مهتا میراحمدی
  • من شلختم؟
  • تربیت در عصر دیجیتال
  • جادوی قلم
  • یک خاطره برای تمام عمرم
  • خانه رویایی 
  • خدایا مرا پاک بپذیر
  • یادش بخیر 
  • بهترین کتابی که در 1402 خواندم
  • دروغ‌های دم افطار
  • من و آشپزی‌های خانم‌کاپوچینو
  • دنیای سجاده سبز‌ها قشنگه...
  • خط خطی های ذهن یک مادر

پیوند ها

  • کافه دنج
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
  • بانک سوالات و جزوات حوزه علمیه خواهران
  • پاییز
  • بهار سمنان
  • دیروزانه
  • صهباء
  • گهر عمر
  • چهل تکه
  • وبلاگ من
  • سیب ترش
  • نوک مدادی
  • حرف نخست

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس