اولین نماز
در هنگام ظهر، موقع آبیاری زمین های کشاورزی(پنبه) بود.
پدرم مشغول باز کردن جوی آب به طرف زمین های پنبه بودند .
من هم به همراه خواهر کوچک ترم کنار جوی آب مشغول بازی کودکانه خود بودیم.
همان موقع پدرم را دیدم بخشی از زمین کشاورزی صاف کردن و وضو گرفتن و مشغول نماز شدند.
من با دیدن نماز خواندن پدرم، صبر کردم که نمازشان تمام شود بعد به سراغشان رفتم.
گفتم: بابایی من هم می خواهم نماز بخوانم:)
با حرف من،خواهر کوچک ترم هم درخواست کرد.
چون هنوز به سن تکلیف نرسیده بودیم و چادر هم همراه نداشتیم،
گفتیم بابایی چادر نداریم که؟!😔
پدرم با قربون صدقه رفتن، گفتند بیایید این هم چادر با چاچو(یک پارچه مربع شکلی که همراه پدرم بود)بر سر من انداختند، گفتندحالا میتوانی نماز بخوانی…
یادم هست زیاد بلند نبود ولی اینقدر خوشحال شدیم با همان نماز خواندیم.
و شد اولین نماز من و خواهرم در دل زمین های کشاورزی و خاطره به یاد ماندنی برایمان و دانستن نماز اول وقت در هر شرایطی…
✍️خانم عابدی
فرم در حال بارگذاری ...