همه چیز همین‌جاست

  • خانه
  • « دوست ندارم روزه بگیرم
  • رمز خروج از جزیره »

تک فرزند

ارسال شده در 4ام خرداد, 1396 توسط لاله سرخ در بدون موضوع, روایت‌های دخترانه

 

یک لیوان شربت خنک  برای مادر بردم.  آنکه دیگر رمقی نداشت با دست دیگرش نوازشم کرد و گفت:«فدای دختر کوچولوم بشم.» چشمان مادر غرق در خستگی بود ولی تصمیم گرفتم دوباره سر صحبت با مادر را باز کنم. سرم را پایین انداختم و به مادر گفتم :«مامان شما که سر کار بودی خاله زنگ زد. احوال شما رو پرسید، خیلی هم بهتون سلام رسوند.»لحظه‌ای مکث کردم و گفتم:«مامان ، چی می‌شد منم…»

مادر حرفم را قطع کرد و گفت :« دخترم ، عزیزم لطفا این بحثو شروع نکن. » گفتم :«مامان آخه من خیلی تنهام ، شما خودتون چندتا خواهر و برادر دارید که هر روز زنگ میزنن و احوال شما رو می‌پرسن، خودتون بارها از خاطرات بچگی و بازی‌های شادتون برام تعریف کردید، پس چرا دوست ندارید که من خواهر یا برادر داشته باشم.»

مادر دستانش را زیر چانه‌ام برد و سرم را بالا آورد ، بعد به چشمانم زل زد و گفت :«مامان جون سعی کن شرایط منو درک کنی ، بچه‌ی کوچیک مراقبت زیاد می‌خواد، منم که هر روز سر کار هستم ، اصلا وقتی بزرگتر شدی خودت می‌فهمی.»

بعد هم من را بوسید وبه طرف اتاقش رفت تا کمی استراحت کند.با حسرت به قاب عکس روی میز که عکس دسته جمعی مادر و خانواده‌اش بود نگاه کردم. با خودم می‌گویم :«درست است که من نه ساله هستم ولی می‌توانم در بزرگ کردن بچه به مادر کمک کنم ، شاید، اصلا بچه دوست نداشته باشد ،… دیگر مطمین نیستم که مادر من را هم به اندازه کارش دوست داشته باشد . شاید وقتی من هم به سن مادر رسیدم دوست نداشته باشم بچه‌دار شوم.»

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

نظر از: اندیشه ی پرواز [عضو] 
  • گم گشته ي دوران غيبتيم
  • شهد گل واژه ها
  • ويدئو كليپ
  • مشق عشق ( يك جرعه انديشه)
  • نور و فانوس
  • حسينيه مجازي عشاق الحسين
  • وبلاگ من
  • اسرار عشق و هستي

5 stars

سلام. چقدر تلخه قضیه ی کم جمعتی خانواده های امروز
همیشه غبطه میخورم به حال پدربزرگها و مادربزرگهایمان که تا می توانستند بچه می آوردند و جمع شاد و شلوغ خانواده عجب صفایی داره ولی حالا خانواده های خلوت و حوصله هایی که عجیب سر میرود وپشیمانی که سود ندارد

1396/03/09 @ 14:52

نظر از: ترنم گل [بازدید کننده]

ترنم گل
5 stars

عالی بودبا مضمون داستنی

1396/03/07 @ 11:17


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

همه چیز همین‌جاست،

همه چین همین جاست روایت هایی از زندگی و روزمره‌های زنان طلبه

موضوعات

  • همه
  • اولين روزه من٫
  • ايرانگردي
  • بدون موضوع
  • تجربه زیسته
  • تجربه نگاری اربعین
  • تنها دلخوشی
  • تور گردشگری
  • جادوی قلم
  • خاطرات تبلیغی
  • خانم معلم
  • داستانک
  • دختران جمعه
  • دل نوشتـــه
  • روایت‌های دخترانه
  • روایت‌های مادرانه
  • روایت‌های همسرانه
  • روزنگار
  • عکس‌نوشته
  • فراخوان بازآفرینی محتوای دینی
  • ماه رمضان
  • مناسبت‌ها
  • نقد فیلم
  • نهی از منکر غیر مستقیم
  • کتابخوانی

آخرین مطالب

  • من شلختم؟
  • تربیت در عصر دیجیتال
  • جادوی قلم
  • یک خاطره برای تمام عمرم
  • خانه رویایی 
  • خدایا مرا پاک بپذیر
  • یادش بخیر 
  • بهترین کتابی که در 1402 خواندم
  • دروغ‌های دم افطار
  • من و آشپزی‌های خانم‌کاپوچینو
  • دنیای سجاده سبز‌ها قشنگه...
  • خط خطی های ذهن یک مادر
  • ایا من مادر خوبی هستم؟
  • حاضری ثواب بچه‌داریت رو بهم بدی؟
  • چرا بانوان محجبه حضور کمرنگی در مجموعه‌های ورزشی دارند؟
  • قانون آزادگی با داشتن حجاب 
  • دیوار کوتاه تر از آخوند
  • خدا
  • بفرمایید بهشت 
  • معرفی کتاب « سقای آب و ادب »

پیوند ها

  • کافه دنج
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
  • بانک سوالات و جزوات حوزه علمیه خواهران
  • پاییز
  • بهار سمنان
  • دیروزانه
  • صهباء
  • گهر عمر
  • چهل تکه
  • وبلاگ من
  • سیب ترش
  • نوک مدادی
  • حرف نخست

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس