رسم قشنگ مادربزرگ
سال نو بهانه اي شد تا براي اولين بار، علي را به منزل مادربرزگم ببرم، اين اولين مهماني رسمي علي بود، لباس هاي كوچولويش را تنش كردم و راهي منزل مادربرزگ شديم، بعد ازاحوال پرسي با مادربزرگ، علي را گوشه اي از خانه خواباندم، مادربزرگ هم، به اتاق رفت و از همان گنجه قديمي اش، پول هاي نو عيدي را بيرون آورد، توي دستش هم يك شاخه نبات و مقداري نمك بود، من با تعجب به نبات توي دستش نگاه مي كردم و نمي دانستم مي خواهد چه كار كند، مادربزرگ نزديك علي رفت و پيشاني اش را بوسيد و توي دست راستش، نبات را گذاشت و توي دست چپش نمك ريخت، عيدي اش را هم زير سرش گذاشت و با لهجه زيبايش قربان صدقه علي رفت، همه به مادربزرگ خيره شده بوديم كه يك دفعه رو به من كرد و گفت: نبات را به عنوان شيريني داده ام چون علي براي اولين بار به خانه من آمده، نمك را هم براي نمك گير شدن توي دستش ريخته ام كه زود به زود به ديدنم بيايد، لبخندي زدم وتشكر كردم، تازه دوهزاريم افتاده بود كه اين رسم و رسوم قديمي مادربزرگم است. هميشه مادربزرگ مارا با كارهاي قديمي اش غافل گير مي كند. چه خاطره ي خوبي برايم به يادگار گذاشت اين كارش هيچ وقت از ذهنم بيرون نمي رود و من هم، رسم و رسوم مادربزرگ را با خودم به آينده خواهم برد.
فرم در حال بارگذاری ...