من نمی خوام بزرگ شوم.
من نمی خواهم بزرگ شوم
درطفولیتم بر خلاف همسن و سال هایم که دوست داشتند همانند برنج محسن قد بکشند و کفش تق تقی بپوشند و عروس شوند ،از بزرگ شدن واهمه داشتم ؛ کودکی ام را دوست داشتم ، نه آنکه گمان کنی سر به هوا هستم ، نه ! از همان کودکی دوست داشتم روحم بزرگ شود ، دوست داشتم دیگر زود نرنجم ، زود سیستم عصبی ام به هم نریزد و از عصبانیت پره های بینی ام گشاد و تنگ نشود !
اما دست روزگار امانم نداد و مرا با بقچه ای از شگفتی به ورطه بزرگ شدن هل داد ، تجربه ای دلچسب نبود اما اگر قدری نمک به آن اضافه کنم امید است دلپذیرتر شود ،آموختم که اگر منِ جسمانی تلاش نکند منِ روحانی بزرگ نمیشود .
حال پس از گذر از روز ها به زاد روزم رسیده ام و دانستم ضعیف عمل کرده ام ! من هم مثل بسیاری از آدم بزرگ ها درگیر روزمرگی های زندگی شده ام و افکار طفولیتم را به فراموشی سپرده ام !
به رسم عادت تولدم مبارک !
✍️پرستوی مهاجر
فرم در حال بارگذاری ...