شبی که ماه کامل شد، این روزها، روی پردهی سینما در حال اکران است. وقتی که اسم این فیلم را برای اولینبار شنیدم؛ ذهنم به سمت داستان خاصی نرفت. با دیدن مراسم اختتامیهی جشنوارهی فیلم فجر، تازه با این فیلم آشنا شدم و فهمیدم داستانی بسیار متفاوت دارد. بعد از مدتها برای دیدن فیلمی با یک داستان واقعی، راهی سینما شدم.
فیلم شبی که ماه کامل شد؛ روایتی از یک زندگی واقعی است. دختری به نام فائزه، که پسری بلوچ، به نام عبدالحمید، عاشقش میشود و با هم ازدواج میکنند. مادر فائزه به خاطر وابستگی به دخترش شرط میکند که باید در تهران زندگی کنند. بعد از به دنیا آمدن پسرشان برای چشم روشنی به زاهدان میروند. بعد از این ماجرا، کمکم سرنوشت فائزه تغییر میکند. فائزه رفتهرفته؛ از کارهای خانوادهی همسرش، مخصوصا برادر شوهرش عبدالمجید باخبر میشود.
نمیخواهم از گروهک تروریستی و تکفیری جندالله یا عبدالمالک ریگی چیزی بنویسم؛ میخواهم اولین حسی که بعد از اتمام فیلم داشتم را بازگو کنم.
فیلم در اوج تمام میشود. غرقِ حس انتقام بودم از خشونتهای ناروایی که به مردم بی گناه وارد شده بود و افکار جاهلانهای که با کشتن زن و مادری بیپناه، خود را جندالله مینامیدند. بغضم را قورت دادم، درحالی که شیشهی ماشین را پایین میکشیدم و باد توی صورتم میخورد، به خدا گفتم:«خدایا تو که میدونستی فائزه چه آیندهای داره چرا بهش بچه دادی؟؟»
این حرف شاید بی منطق بود، اما خب راستش را بخواهی، دلم برای مادری که یک ثانیه هم از فرزندش دور شود ریشریش میشود، حالا چه برسد به این مادر و سرنوشتش.
تمام صحنههای این فیلم یک طرف، حس مادرانهی یک زن، در نیمهی دوم فیلم، تمام حواسم را درگیر خودش کرده بود.
فائزه از هیچ چیز خبر نداشت، فکرش را هم نمیکرد که کار خانواده همسرش از قاچاق اسلحه هم گذشته باشد. در آخر مجبور شد که به خاطر حفظ جانش به پاکستان برود؛ همهی حوادث را با جان و دلش خرید تا فرزندانش در آرامش باشند و زندگی آرامی داشته باشند.
مادر بودن گاهی دشوار است، گاهی بین دوراهی خودت و فرزندانت گیر میکنی، سعی میکنی همه چیز را بدون دردسر حفظ کنی.
حمید پر از جهل بود، حرفهای برادرش عبدالمجید که حالا به قول خودشان امیر عبدالمالک بود تا عمق جانش نفوذ کرده بود؛ عاشق بود، اما این جهلش، سرش را به باد داد. پسرش را از فائزه دور کرد و فائزه با دوقلوهایی که در شکم داشت، 9 ماه تنها در خانه حبس شد. فائزه فقط یک مادر بود؛ توپ و تفنگ کجا، مادر کجا؟؟
چه پدران و مادرانی، بیدلیل به دست تکفیریها و جاهلانی همچون عبدالمالک ریگی کشته شدند؛ گناهی نداشتند جز اینکه، به دست جاهلانی افتادند که خودشان را سرباز خدا میدانستند. این جاهلان کم نیستند؛ خدا همهی مارا از شرشان نجات دهد.
روح همهی آنهایی که به دست این گرگصفتها به شهادت رسیدند شاد.
پیشنهاد میکنم حتما این فیلم را ببینید.
قیمت بلیط 20هزار تومان.
به قلم: سیده مهتا میراحمدی
موضوع: "نقد فیلم"
«زیر سقف دودی» پوران درخشنده دردناک بود.
داستان طلاق عاطفی، داستان رابطهی خارج از ازدواج مرد، تنهایی و بیاعتمادبهنفسی رقتبار زن، داستان جوانی که از رابطه و محبت بین والدیناش هیچ خاطرهای نداشت.
دردناکتر اینکه با تمام انصاف و بیطرفیای که سعی شده بود رعایت شود، باز هم همهچیز بر سر زن داستان کوبیده شد. که به خودش نرسیده بود، وقف کودکش شده بود، حرفش را نزده بود، سنتی و خجالتی بود و به قول روانشناس فیلم، نمیتوانست درباره زنانهترین بخش جسم و روحش دو خط حرف بزند!
نقش مردها چیست؟
اگر زنی دچار تمام اینها شد، مرد خانه حق دارد برود و یک رابطهی دلچسب پنهانی را شروع کند؟
پس جایگاه همراهی، همسری، همنفسی و وفاداری کجاست؟
زن باید همیشه به همهی ابعاد وجودی خود و همسرش برسد، خانهدار و عاقل و عاشق و مهربان و چه و چه باشد تا خیانت نبیند. همین؟
متأسفانه جامعه برای وفاداری تره هم خرد نمیکند و هر روز مجوز تازهای برا خیانت صادر میشود…