آقا معلم دیر کرده بود . بچهها کلاس را روی سرشان گذاشته بودند. مرتضی دیر رسید، مثل هر روز که وقتی بعد از ظهری میشد. اماخوشحال و شاد با لبخند وارد کلاس شد. دیرکردن معلم به نفعش بود . با خوشحالی رفت سر صندلیش. به دوستش سلام باحال و دلچسبی کرد. نشست، با… بیشتر »