قرار بود یک روز بعد از ظهر دختر داییها و دخترخالههای مادرم، برای عید دیدنی به منزل مادر بزرگم بروند. از طریق مادرم به ما هم پیام داد که شما هم بیایید. من چون نوبت دکتر داشتم، عذرخواهی کردم. مادرم تعریف میکرد که در مورد فرزنددار شدن بین آنها بحث داغی… بیشتر »