برکت فرزند
قرار بود یک روز بعد از ظهر دختر داییها و دخترخالههای مادرم، برای عید دیدنی به منزل مادر بزرگم بروند. از طریق مادرم به ما هم پیام داد که شما هم بیایید. من چون نوبت دکتر داشتم، عذرخواهی کردم.
مادرم تعریف میکرد که در مورد فرزنددار شدن بین آنها بحث داغی شکل گرفت. همه از داشتن دو بچه مینالیدند و خودشان را سرزنش میکردند. یکی مسئولین را مقصر میدانست، دیگری میگفت اگر بیشتر از دوتا فرزند میآوردیم سرزنشمان میکردند، آن یکی میگفت: به ما گفته بودند اگر بیشتر از دوتا بچه بیاورید از امکانات محروم میشوید و…
یکی از دختر خالهها گفت برای اینکه رسوا نشویم و همرنگ جماعت باشیم برای فرزندآوری اقدام نکردیم. چرا دیگران را مقصر میدانیم؟
دختر دایی مرضیه که به تازگی بچه دومش را به دنیا آورده رو به مادرم کرد و گفت: «آبجی! آن روزی که با بچهها و نوه هات برای عید دیدنی خانه مادرم اومدید، برایم خیلی قشنگ بود! آدم رو یاد قدیم مینداخت. بازی کردنشون، حرف زدنشون… میشه خواهش کنم هروقت برای بازدید عید اومدیم خونه شما، بچه ها هم باشند.»
مادرم نیز پاسخ داده بود: «اونهایی که اون زمان، با کمیِ فرزند، بر ما که بیشتر از دوتا بچه داشتیم بهمون میخندیدند و فکر میکردند برنده زندگیاند، اما حالا پشیمونند! داشتن خواهر و برادر هم برای بچهها شیرین و مفیده و هم برای خانواده؛ از یک طرف بچهها همبازی همدیگرند؛ از طرف دیگه کار یاد دادن به بچههای دیگر رو برای پدر و مادر راحتتر میکنه و چقدر خانواده هم بانشاطتر میشه.
دختر من که فرزند سوم وچهارمش را که آورد، چقدر او را به باد مسخره گرفتند و انگشت نمایش کردند، با او بدرفتاری کردند؛ زمانی که هنوز شعار فرزند کمتر و زندگی بهتر بود. اما بعد از توصیه رهبر فرزند پنجمش را که آورد، رفتارها کمی متعادل شد. حالا الان خانوادهای موفق، گرم و پرنشاط هستند که آرزوی بسیاری از خانوادهها است».
پ.ن: خواهرم دوسال از بنده کوچکتر و از طلاب موفق و همسر ایشان هم برادر همسرم و از اساتید دانشگاه هستند که زندگی آنها، الگو برای دیگران است.
فرم در حال بارگذاری ...