سوره تكاثر زير نم نم باران
صداي نم نم باران و تاريكي خانه من را به پشت پنجره رساند، زينب نزديك پاهايم ايستاد و به بيرون زل زد و علي هم توي بغلم براي خودش بازي مي كرد، پيشاني ام را مثل بچگي هايم به شيشه چسباندم، ديگر بين من و باران مانعي وجود نداشت، خيره شدم به درختي كه قطرات باران از روي شاخ و برگ هايش سر مي خورد، چقدر دوست داشتم كفش هايم را پا كنم و ساعت ها زير باران تك و تنها قدم بزنم، ناخداگاه يك آه عميقي كشيدم و با حسرت به بيرون نگاه كردم، دم غروب بود، برق ها هم قطع شده بود، انگار هواي باراني دلگيرترم كرده بود، طاقت نياوردم و با بچه ها به بالكن رفتيم، قاليچه را پهن كردم و نشستيم، تا چشمم به آسمان باراني افتاد، ياد حرف مادرم افتادم كه مي گفت:<< هر وقت بارون اومد، برو زير بارون و سوره تكاثر راو بخون هم دلت سبك مي شود و هم براي حاجت روايي خوبه >> دست بچه ها را گرفتم ، زينب بسم الله گفت و من سوره تكاثر را بلند برايشان خواندم، اشك توي چشمانم حلقه زد، انگار همه حرف هاي دلم را با خواندن سوره تكاثر به خدا گفته بودم، دلم آرام شد، اما اصلا تاب و تحمل هواي باراني ارديبهشت را ندارم، با اينكه دختر بهار هستم، اما هواي باراني خيلي غمگينم مي كند طوري كه فكر مي كنم ارديبهشت، كوله بار غمش را براي من سوغاتي اورده است.
نظر از: حضرت مادر (س) [عضو]
سلام التماس دعا
فرم در حال بارگذاری ...