همه چیز همین‌جاست

  • خانه
  • « مادرانه
  • صحن عشق »

بازی کودکانه

ارسال شده در 28ام تیر, 1396 توسط لاله سرخ در بدون موضوع, داستانک

روزهای گرم سال هشتاد هجری است . با این حال بچه ها به دور صادق(ع) هشت ساله جمع شده اند و می خواهند بازی را شروع کنند. همه به عنوان شاگرد روی زمین خاکی نشسته اند و صادق(ع)نیز به عنوان استاد بالای سرشان ایستاده. در گرما گرم آن روزها به لطف وجود کلاس‌های درس و بحث امام محمد باقر(ع) علم نیز از حرارت بالایی بر خوردار بود.استاد کوچک شروع به وصف میوه ای کرد و از بچه ها خواست تا نام میوه را بگویند. بعد از کلی پچ پچ و سوال یکی از بچه ها حدسش درست از آب در آمد و جای استاد را گرفت. این‌بار استاد جدید، بعد از کلی فکر کردن، سخت ترین میوه را در نظر گرفت و شروع به توصیف کرد.ولی غافل از اینکه صادق (ع)باهوش‌تر از این حرف هاست، با شنیدن نام میوه آن‌هم به این سرعت جا خورد، با این‌حال به روی خودش نیاورد و گفت: نه درست نیست. صادق (ع) می‌دانست حدسش درست بوده ولی اهل دعوا و بزن بزن نبود. متاثر شد و عقب‌تر ایستاد. بعد هم بغضش ترکید و شروع کرد به گریه کردن. این‌بار از دوستان جدا شد و به سمت خانه به راه افتاد. این از آن سیاست‌های صادق(ع)بود تا بتواند بدون زدو خورد توجه بچه ها را به خود جلب کند. بازی بچه ها از آن صفا و جذابیتی که داشت افتاد و همگی با گردن‌های گج برای منت کشی به سراغ صادق(ع) رفتند. او عذر خواهی دوستان را پذیرفت و با یک شرط قبول کرد که به بازی برگردد. شرطش این بود که از این به بعد کسی دروغ نگوید.

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(1)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
3 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
4.7 stars
(4.7)

نظر از: پیچک [عضو] 
  • پیچک

5 stars

خیلی قشنگ بود، آفرین به قلمت

1396/05/08 @ 10:52

نظر از: ملیکا اخوندی [بازدید کننده]

ملیکا اخوندی
5 stars

سلام دوست عزیز ممنون بابت داستان قشنگت
برای بچه هاباید داستانهایی گفته بشه که بتونند خودشون رو توی اون داستان تجسم کنند.
لطف میکنید ادرس روایت این داستان زیبا رو بگید
تشکر

1396/04/29 @ 23:36

نظر از: نگارین [بازدید کننده]

نگارین
4 stars

کاش ما هم بیاموزیم که بازی بچه ها همینقدر که ساده و گروهی هست باید آموزنده نیز باشد نه هجو و بیهوده و چه خوب صادق آل پیامبر در کودکی در کنار علم آموزی درس اخلاق میدهد.

1396/04/29 @ 07:26

نظر از: ریحان [بازدید کننده]

ریحان

عالی بود عزیزم

1396/04/28 @ 21:45


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

همه چیز همین‌جاست،

همه چین همین جاست روایت هایی از زندگی و روزمره‌های زنان طلبه

موضوعات

  • همه
  • اولين روزه من٫
  • ايرانگردي
  • بدون موضوع
  • تجربه زیسته
  • تجربه نگاری اربعین
  • تنها دلخوشی
  • تور گردشگری
  • جادوی قلم
  • خاطرات تبلیغی
  • خانم معلم
  • داستانک
  • دختران جمعه
  • دل نوشتـــه
  • روایت‌های دخترانه
  • روایت‌های مادرانه
  • روایت‌های همسرانه
  • روزنگار
  • عکس‌نوشته
  • فراخوان بازآفرینی محتوای دینی
  • ماه رمضان
  • مناسبت‌ها
  • نقد فیلم
  • نهی از منکر غیر مستقیم
  • کتابخوانی

آخرین مطالب

  • من شلختم؟
  • تربیت در عصر دیجیتال
  • جادوی قلم
  • یک خاطره برای تمام عمرم
  • خانه رویایی 
  • خدایا مرا پاک بپذیر
  • یادش بخیر 
  • بهترین کتابی که در 1402 خواندم
  • دروغ‌های دم افطار
  • من و آشپزی‌های خانم‌کاپوچینو
  • دنیای سجاده سبز‌ها قشنگه...
  • خط خطی های ذهن یک مادر
  • ایا من مادر خوبی هستم؟
  • حاضری ثواب بچه‌داریت رو بهم بدی؟
  • چرا بانوان محجبه حضور کمرنگی در مجموعه‌های ورزشی دارند؟
  • قانون آزادگی با داشتن حجاب 
  • دیوار کوتاه تر از آخوند
  • خدا
  • بفرمایید بهشت 
  • معرفی کتاب « سقای آب و ادب »

پیوند ها

  • کافه دنج
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
  • بانک سوالات و جزوات حوزه علمیه خواهران
  • پاییز
  • بهار سمنان
  • دیروزانه
  • صهباء
  • گهر عمر
  • چهل تکه
  • وبلاگ من
  • سیب ترش
  • نوک مدادی
  • حرف نخست

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس