تابستان داغ
روزهای داغ تابستانی
امروز فکرم درگیر فصل تابستان گذشته شد ، نمیدانم آفتاب سوزان تر از همیشه بود یا خیر؟
وقتی مادر تصمیم گرفت در تابستان قالی ببافیم جدای از سختی هایش فکر مکانش بودیم.
تا به خود بجنبیم دار قالی وسط حیاط خودنمایی میکرد خواسته یا ناخواسته باید رج به رج هنر می آفریدیم.
مادرم برای جلوگیری از شدت تابش آفتاب با روفرشی و چادر سایه بان درست کرد اما خورشید پر رو تر زل زده بود به ما که ببیند چه نقشی را بسته ایم و نمیدانست که سماجتش چه به حال و روز ما می آورد.
به پایان نزدیک شدیم و قبل از اینکه خوشحالیمان را جشن بگیریم سیلی از آسمان روانه شد که منجر به مرگ چندتن از هم محلی های عزیزمان گشت.
به این باران بی موقع باران خمینه میگفتند و قالی که هر روز در آفتاب داغ روزگار سپری میکرد به زیر کوله باری از پلاستیک پناه گرفت.
گرمای این روزها تداعی خاطرات کرد آن روزها را ، و یادآور این بود که هر نقش و نگار قالی روایتی به وسعت تاریخ در دل خود جایی داده است.
✍الهه مرادی
فرم در حال بارگذاری ...