چند روزی است، زبان برخی از ما مایل شده به بیان عبارتی از سوی یک نفر که ناخواسته و طوطیوار تکرار میکنیم، حتی در رسانههایمان. چطوری جون دل، سر کیفی عزیز و چند جملهی دیگر. بانو ما یادمان رفته خودت به ما آموختی، قربان صدقه رفتنها را. همان وقتی که قد و… بیشتر »
کلید واژه: "به قلم خودم"
اگر به تو اجازه میدادند یک روز هر سفری که خواستی بروی کجا میرفتی؟ ناگاه چشمم خورد به آخرین پیامهای دخترکم در کشف و شناخت دوست و هممدرسهای مجازیاش در شبکهی شاد. دوستش نوشته بود، کربلا من که زیاد رفتم تو چی؟ …. جوابی نداشت بدهد، در پس این… بیشتر »
بعد از تمام شدن امتحان پیام تشکری برای استاد نوشتم. پاسخ اینگونه بود، دعا کنید در مسیر حق قدم برداریم. در مسیر حق بودن با در مسیر حق قدم برداشتن خیلی تفاوت دارد. اینکه در مسیر باشی جایگاه خوبی است و امید داری بالاخره کج و گمراه نیستی، اما قدم برداشتن تو… بیشتر »
#به_قلم_خودم عطر نعنا را میشود حس کرد، از دور حتی پشت همین تصویر. بوتهی نعنا را که توی خاک نشا میکنی، ریشه میدواند و تمام اطرافش را تسخیر میکند. خاصیت قلب مهربان هم مثل نعناست، محبتش مینشیند به جان اطرافیان. سرگل نعنا را با دست میچینم، تنش را به… بیشتر »
#کارهای_من_قبل_مرگ برای مسافرت که آماده میشوم ساعت حرکت را میدانم. اما این سفر هیچ چیزش قابل پیشبینی نیست. کارهای من قبل مرگ خیلی عجیب نیست، چون مرگ عجیب نیست. میروی و بعد از تو زندگی هنوز جریان دارد، فقط تو جا خالی کردی برای حضور دیگری. اینها را… بیشتر »
زیبایی حال و احوالپرسی این روزهای دوستان جهادیام به این است که هربار تماس میگیرند میپرسند:«سالمی علائم نداری؟! شیفت جدید ببندم برات». من هم میگویم:«فعلا از دور خارج نشدم نوبت بزن» خلاصه که فعلا به لطف خدا هستیم، تا خدا چه بخواهد و میلش به که باشد.… بیشتر »
ما امروزیها اگر از چیزی خوشمان بیاید یک مدت قفلی میزنیم رویش و بعد سنجاق را باز میکنیم. از عاشقی گرفته تا غذای مورد علاقهمان دلمان را که زد سراغ بعدی میرویم. شما دیروزیها اما خوشایندتان را با نخی محکم روی قلبتان کوک میزدید. پس از مدتی میشد،… بیشتر »
تلخی طعمیست، که این روزها زیر زبان خیلیها جا خوش کرده و چهرههاشان را در همکشیدهاست. دلشان میخواهد رهایش کنند اما نمیشود. مگر نه اینکه جوهرهی مرد به کار کردناست. مردهایی کنج خانه جوهره از دست داده تلخی را به جان خریدهاند. سنگینی نگاه اهالی خانه… بیشتر »
صدای کوبیده شدن پاهایش روی زمین زودتر از خودش به ما رسید. دو وجب و نیم قد با چشمانی درشت و بُراق که سرش را به زور از لای در شیشهای سالن بیرون آورده بود. داشت تلاش میکرد خودش را بیرون بکشد. موفق شد، ایستاد جلوی در سر و وضعش را درست کرد. آرامآرام قدم… بیشتر »
خیمهی نور توی عکاسی، چادری سفید که دورتا دورش را چراغ گرفتهاست. سوژه یا شی را داخلش میگذارند و تصویر با کیفیت را شکار میکنند. شیای است، که دورتا دورش را نور گرفته، روشن و واضح بی هیچ عیب و نقص و نقطهی تاریکی. دلِ انسان هم کاش توی چنین خیمهای بود،… بیشتر »