آغوش خالی
یک، دو، سه میشمرد، شکلات، عروسک و چند چیز دیگر. سه سالهها آرزوهایشان به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد.
چه میشود که دختری سه ساله تَهتَه آرزویش دیدار بابایش میشود؟
تاریکی، تنهایی و سرمای سخت فضا را برای نفس کشیدنش سخت کرده، هقهقها گلویش را آزرده و گریههای مداوم از غمِ دوری پدر، دل اهلِ خرابه را ریشتر از پیش میکند.
چشمانش را که روی هم میگذارد، کابوس او را رها میکند از شیرینی رویای پدر داشتن.
عطر و بویِ پدر دلش را حسابی چِلانده، معطرترین انسان روی زمین پدرش بود. حس کرده پدر باید همین اطراف و نزدیک او باشد.
منتظر است، صدایش کند:«دخترم…» تا پَر بکشد به آن سو و بخزد در آغوشِ پرمِهرِ پدر.
دیدار برای دخترک مُیَسر و همراه پدرش راهی شد، داغِ نبودنش را به دل عمه جانش گذاشت.
قرنها گذشته و دختران زیادی منتظر پاسخ سوال مَن الذی ایتمنی هستند.
نظر از: یک طلبه [بازدید کننده]
فرم در حال بارگذاری ...
من الذی ایتمنی علی صغر سنی؟؟؟؟؟؟؟؟