ارمغانی رها چون باد
باد، هربار با خود ارمغانی میآورد.ابرهایی، که نوید باران رامیدهند.
عطر گیسوان دخترکی، که موهایش به دستان باد گره خورده بوده است.
گاهی خودش را میاندازد زیر دامن پفی زنی خسته از کار و او را به کودکیهایش پرتاب میکند. قاصدکهایی که روی دامن دشت چرخ میزدند. آوازهایی که در گوشمان میپیچد.
روسری آبی روی بند رخت را به دست آب میسپارد.
ما را پرتوقع کردی و ما هربار منتظریم.
گاهی ما هم دست پر راهیات میکنیم، خاطرات بد، حرفهای تلخ و… . را به تو میسپاریم تا با خود ببرد و چه خوب امانت داری است.
کولهبارمان را سبک میکند.
کاش اینبار که میآیی، دست بندازی و من را هم با خود به سرزمینی دور ببری. سرزمینی که پاهایم توان رفتن و رسیدن به آن را ندارند.
دلم میخواهد، برباد رفته شوم، مثل بادبادکی که نخش پاره شده است. همینقدر به فنا رفتهام.
این بار بیا و آرزویم را برآورده کن.
به قلم:#بهاره_شیرخانی
فرم در حال بارگذاری ...
سلام بر دوستان کوثربلاگی عزیز
به مناسبت ازدواج خدیجه وپیامبر صلی الله علیه وآله وسلم
چالشی مطرح کردیم
حتما نظر دهید
از
اعضای مذکر خانواده اعم از برادر, پدر یا همسرتان نیز استفاده نموده وتحت عنوان آن ها در قسمت نظرات مطرح کنید
http://kosar-esfahan.kowsarblog.ir/به-مناسبت-ازدواج-حضرت-خدیجه-وپیامبر-صلی-الله-علیه-وآله-وسلم