بیجیغ و داد!
تمام دیوارهای خانه را به نقاشی کله های گنده با چشمهای تابهتا و دهانهای کمانی محدب و مقعر که گاهی جای دماغ، در صورتکها نشستهاند، مزین کرده است. به وضوح، شاهکارهای دخترک را میبینم ولی خودم را به کوری میزنم. حوصلهی جیغ و داد ندارم. اصلا حالا که این خانهی کلنگی قرار است کوبیده شود و خانه ی آرزوهایم از جگر زلیخای آن متولد شود؛ چه اشکالی دارد دخترم هم عکس چلغوزی رویاهای کودکانه اش را روی صفحه های زخمخورده ی گچی آن، نقاشی کند؟! بی توپ و تشر، هر دو، رویاهای خانه خرابکنمان را دنبال میکنیم. خدا را صد هزار مرتبه شکر، که قصر رویاهامان روی خرابه های زندگی هم بنا نمیشود. دنیا با همه حقارت و کوچکی، برای هر دویمان جا دارد؛ هم برای من، هم برای او. باهم صلح میکنیم؛ آرام،بی جیغ و داد، بی توپ و تشر، هر کسی کار خودش، بار خودش!
نظر از: مریم [عضو]
نظر از: مدیریت استان مازندران [عضو]
با سلام
متن بسیار زیبایی بود.ممنونم
خوشحال میشوم از وبلاگ ما نیز دیدن فرمائید.
فرم در حال بارگذاری ...
ممنون از شما و وقتی که گذاشتید… چشم، حتما