دکمه ی بی ادب
امروز برایم پر از خاطره بود،بازی با فرزین خستگی های روحیم را از من می گیرد. یا در سبد قایم می شود و آن را چاله ای عمیق می پندارد که خاله اش باید او را از آن نجات دهد، داد و فریاد می کند که کمکم کنید و یا صدای گربه در می آورد و می خواهد دل من را به رحم بیاورد، می گویم تلاش کن، در جواب می گوید این جا خیلی سفت و محکم است. بعد از بیرون آوردنش از چاله، می خواهد من را هم داخل چاله کند و خودش من را نجات بدهد، تلفن به صدا در آمد فرزین گوشی را برداشت، از آشنایان بود و فرزین با زبان کودکانه اش می گفت مامان سعیده نیست رفته دکمه برای شلوارم بگیرد، دکمه شلوارم بی ادب شده، تازه دوهزاری من افتاد که دکمه بی ادب، یعنی دکمه شلوارش خراب شده است. با هم به سمت حیاط برای آب بازی می رویم ، شالاپ شولوپ صدای پای فرزین در آب است که محکم به دیوار می خورد و اسمش را هواپیمای آبی می گذارد و روی من می پاشد و می گوید خاله نگاه کن چقدر خیس شدیم. با خنده هایش دل من را آب می کند، لباس هایش همه خیس شده بود، گفتم فرزین جان حالا مامان سعیده از راه می رسد و دعوایمان می کند، شلواری کوچک را به پایش می کنم مجبورم پاچه اش را بالا بزنم که فرزین کوچولو در آن جا بگیرد. بعد دوباره شیر می شود و نعره می کشد خاله می خواهم تو را بخورم و من دوباره باید فرار کنم. صدای کودکانه اش را عاشقانه دوست دارم موقع خداحافظی می گوید همین جا باشید زود بر می گردم و می خواهم برای خاله معصومه تفنگ بخرم فک کنم بازی دزد و پلس بازی بعدی ما باشد.
نظر از: أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ [عضو]
فرم در حال بارگذاری ...
افرین