سفر تبلیغی پر ماجرا
برای تبلیغ به مناطق گرمسیر رفته بودیم..
چشمانتان روز بد نبینند، جانداران چندشآوری در کمینمان نشسته بودند و ما بیاطلاع بودیم…
به مکان تازه داشتیم عادت میکردیم، که حملات زمینی و هوایی شروع شد…
همه در حال فرار به پناهگاه بودیم، ولی آنقدر ترسناک بودند که با نیمنگاهی مو به تنمان سیخ میشد…
به برادر جانبرکف و خدومی که آنجا بود، عاجزانه التماس میکردیم که به یاریمان بشتابد، و ما را از دست این جک و جانورها نجات دهد.
پس نه میگذاشتیم راست راست برای خودش راه برود و به ریشمان بخندد…
از این جاندار زبانبسته زمینی به هوای پاک و طبیعت فرار کردیم، دیدیم بیرون، دشمن با پرواز میخواهد، حمله کند.
به محض دیدن ما، شاخکهایش را تیز کرد و به سمتمان حمله کرد…
دست و پایش چنان چسبنده بود که کافی بود بدنت را لمس کند…
ملخ عادی نبودند بزرگ و وحشتناک بودند…
جیغزنان به داخل اتاق فرار کردیم.
دوستان در حال پاکسازی محل بودند، بالاخره بعد از جنگ تن به تن موفق به نابودی مارمولک زبانبسته شدند…
میدانم الان بعضی دوستان بروبر خاطرهام را میخوانند و با عصبانیت میخواهند از حقوق حیوانات دفاع کنند…
لطفا خودتان را به جای ما دختران بیپناه و مجرد بگذارید، چطور با آقای مارمولک و نامحرم، شب را به تنهایی سر کنیم، آنهم با گرمای شدید آنجا، روسریها را محکم ببندیم و جوراب به روی شلوار و پتو را بر روی سرمان بکشیم تا شاید از نوازش دست و پای زبرش بر روی صورتمان در امان باشیم…
اگر میخواهید اینبار به این مناطق رفتیم برایتان چندتایی را به سوغات میآوریم تا با آنها همزیستی مسالمت آمیزی داشته باشید…
به قلم:#زهرا_یوسفوند
پاسخ از: نردبانی تا بهشت [عضو]
سلام عزیزم
لطف دارید
نظر از: تســـنیم [عضو]
سلام
آخ نگو که یکی از همین جانداران زیبای چندش آور، چنان مثل قرقی از روی بلندی به سمت من پرید که بیا و ببین الان که دارم می نویسم در دلم جیغ می کشم … و یکی دیگه از این گرامیان جلوی پای من سبز شد و من بی هوا پای بدون کفش و جورابم را روی تنش گذاشتم و تا مدت ها از ترس به انگشتان پایم دست هم نمی زدم چه برسد به کارهای دیگر !!!!
پاسخ از: نردبانی تا بهشت [عضو]
سلام
ممنون از اینکه مطلبم رو خوندی عزیزم
نظر از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]
سلام علیکم..
برا ما هم از این اتفاقات افتاده..
کلی خندیدم..
خدا اجرتون بده
پاسخ از: نردبانی تا بهشت [عضو]
سلام عزیزم
ممنون
فرم در حال بارگذاری ...
سلام
بامزه بود
من کاملا بهتون حق میدم
سوغاتیا را برای بقیه بیارید
http://kosar-esfahan.kowsarblog.ir/