سلاطین نرم خو
دیدهای وقتی دو قطب همسان آهنربا را به هم نزدیک میکنی چه حالی میشوی؟ انگار دستهایت دارند موجسواری میکنند. وقتی سعی میکنی که به زور به هم نزدیکشان کنی و بچسبانیشان، لیز میخوردند و سفت از هم فرار میکنند. قبلش دوری و دوستی داشتند، اما یک دفعه هرکدام راه خودشان را میروند. وقتی بخواهی به زور خواستهات را به فرزندت تحمیل کنی، فرزندت، هرطور که شده تلاش میکند تا از دستت فرار کند، مثل همان لیز خوردن قطب آهنربا و اینگونه میشود که به دیگری پناه میبرد.
قدیمترها حرف اول و آخر را بزرگ خانواده پدر میزد. کسی حق دفاع از خود و خواستههایش را نداشت، اگر کسی اعتراض میکرد، بیحیایاش را به رخش میکشیدند. از دهه 70 به بعد، این تعصبها کمرنگتر شد، اما باز با این حال، خانوادههایی هستند که هنوز از این تعصبات بیجای خود دست نکشیدهاند.
آدمی نیاز دارد در هر برههای از زندگی، یک پشتیبان داشته باشد تا دلش را قرص کند. کسی که بنشیند کنارش و با جرات با او مشورت کند و از تجاربش استفاده کند. در خانواده قطعا پدر و مادر باید یک مشاور خوب برای فرزندانشان باشند. چه قبل از ازدواج و چه بعد از آن.
پدر و مادر باید انقدر با فرزندانشان دوست باشند که آنها هم بتوانند هر چه در دل دارند را کف دستشان بگیرند و با آنها مشورت کنند.
امان از روزی که دختر یا پسری، نتواند با پدر و مادرش ارتباط برقرار کند و تنها بار ترس از خانوادهاش را به دوش بکشد. این بدترین ضربه روحیای است که یک نفر میتواند از خانوادهاش بخورد. لطمهای که میتواند، سالها جسم و روحش را بیمار کند.
خدایا هیچ فرزندی را بین دوراهی خانوادهاش و دیگران قرار مده…
و چه زیبا در فراز 24 صحیفه سجادیه آمده: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اغْفِرْ لِی بِدُعَائِی لَهُمَا، وَ اغْفِرْ لَهُمَا بِبِرِّهِمَا بیمَغْفِرَةً حَتْماً، وَ ارْضَ عَنْهُمَا بِشَفَاعَتِی لَهُمَا رِضًی عَزْماً، وَ بَلِّغْهُمَا بِالْکرَامَةِ مَوَاطِنَ السَّلَامَةِ
خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، و مرا به برکات دعایی که برای آنان دارم بیامرز، و آن دو را به سبب خوبیهایی که در حق من داشتهاند مشمول غفران حتمی قرار ده، و از آنان به شفاعت من از آنان به طور مسلّم خشنود شو، و آنان را با کرامت به سر منزل سلامت برسان.
به قلم:سیده مهتا میراحمدی
فرم در حال بارگذاری ...