همه چیز همین‌جاست

  • خانه
  • « مادر غرق شده
  • و آمدیم که عاشق شویم و درگذریم »

سوغاتی باطعم گریه.

ارسال شده در 13ام اردیبهشت, 1396 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع, تجربه زیسته

تازه ازسفر کیش برگشته بود. نهار پیش ما بود و سوغاتی من و دخترم را هم آورده بود، یک پیراهن برای من و یک صندل برای دخترم .صندل ها را به زینب داد و زینب هم آنها را با هیجان پوشید، او هم شروع به فیلم گرفتن از خوشحالی و ذوق زینب کرد… سفره نهار را انداختم و با هم شروع به خوردن غذا کردیم .درحال خوردن بود که صدای دینگ دینگ گوشی اش آمد ، پیام رسیده خیلی ناراحتش کرد، آنقدر که دست از غذا خوردن کشید. بغض کرد، از او درباره ناراحتیش سوال کردم، و او هم کمی از درد و دل هایش برای من گفت… دختری تنها و خسته با چشمان قرمز و گونه های سرخ شده از شدت غم چشمانش ریز شده بود… بیشتر برایم از زندگی اش گفت…من هم جوابش را با دلداری و درک کردن آن شرایط می دادم .می گفت از همان سن کم تنها بوده و پدرو مادرش با اینکه در یک خانه زندگی می کردند اما با هم قهر بودن و همیشه با هم دعوا داشتند برای همین از سن کم شاهد قهر و دعوای خانواده اش بوده .در حال صحبت بودیم که از شدت ناراحتی گریه اش گرفت و کیفش را برداشت تابه خانه برود. جلویش را گرفتم اما تصمیم داشت که برود، جلوی در بودیم و درحال پا کردن کفش بود که با بغض از کسی برایم گفت که با یک حرف دل او را شکسته بود من هم به او گفتم که از روی کم سن و سالی اش، این حرف را زده و تو به دل نگیر و توکل به خدا کن گریه هایش بیشتر شد به سمتش رفتم و بغلش کردم و سرش را روی شانه هایم گذاشتم تا کمی دلش آرام بشود دوباره کمی نصیحتش کردم تا آرام شود کیفش را گرفتم و روی مبل نشاندمش و برایش آب اوردم ، کمی غد بودو نمی خواست که بیشتر از این اشک هایش را ببینم برای همین صورتش را شست و قول داد که دیگر گریه نکند بعد از 15 دقیقه آماده شد تا به خانه برود دیگر گریه نمی کرد اما صورتش کاملا مشخص بود که گریه کرده بهش گفتم که وقتی به خانه رفتی با مادرت صحبت کن تا بهتر بشوی با کمی تامل گفت مدت هاست که مادرم سرش به کارهایش گرم است و من را فراموش کرده…. . خداحافظی کرد و رفت.


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

همه چیز همین‌جاست،

همه چین همین جاست روایت هایی از زندگی و روزمره‌های زنان طلبه

موضوعات

  • همه
  • اولين روزه من٫
  • ايرانگردي
  • بدون موضوع
  • تجربه زیسته
  • تجربه نگاری اربعین
  • تنها دلخوشی
  • تور گردشگری
  • جادوی قلم
  • خاطرات تبلیغی
  • خانم معلم
  • داستانک
  • دختران جمعه
  • دل نوشتـــه
  • روایت‌های دخترانه
  • روایت‌های مادرانه
  • روایت‌های همسرانه
  • روزنگار
  • عکس‌نوشته
  • فراخوان بازآفرینی محتوای دینی
  • ماه رمضان
  • مناسبت‌ها
  • نقد فیلم
  • نهی از منکر غیر مستقیم
  • کتابخوانی

آخرین مطالب

  • من شلختم؟
  • تربیت در عصر دیجیتال
  • جادوی قلم
  • یک خاطره برای تمام عمرم
  • خانه رویایی 
  • خدایا مرا پاک بپذیر
  • یادش بخیر 
  • بهترین کتابی که در 1402 خواندم
  • دروغ‌های دم افطار
  • من و آشپزی‌های خانم‌کاپوچینو
  • دنیای سجاده سبز‌ها قشنگه...
  • خط خطی های ذهن یک مادر
  • ایا من مادر خوبی هستم؟
  • حاضری ثواب بچه‌داریت رو بهم بدی؟
  • چرا بانوان محجبه حضور کمرنگی در مجموعه‌های ورزشی دارند؟
  • قانون آزادگی با داشتن حجاب 
  • دیوار کوتاه تر از آخوند
  • خدا
  • بفرمایید بهشت 
  • معرفی کتاب « سقای آب و ادب »

پیوند ها

  • کافه دنج
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
  • بانک سوالات و جزوات حوزه علمیه خواهران
  • پاییز
  • بهار سمنان
  • دیروزانه
  • صهباء
  • گهر عمر
  • چهل تکه
  • وبلاگ من
  • سیب ترش
  • نوک مدادی
  • حرف نخست

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس