شيشه ي نورگير ما
ارسال شده در 31ام خرداد, 1397 توسط بهاره شيرخاني در بدون موضوع, روایتهای همسرانه, تجربه زیسته, روزنگار
هوا طوفاني بود. از طوفان شديد ته دلم لرزيد. صداي شكسته شدن شيشه كه بهگوشم رسيد.ترسم بيشتر شد. شيشه ي نورگير پشت بام شكست.چند لحظه بعد باران آمد. قطرات باران پشت سرهم ازنورگير شكسته پايين مي آمدند. زير نورگير ايستادم و صورتم خيس باران شد. بوي نم خاك ،هواي پر از اكسيژن هديه اين شيشه شكسته به ما بود. هوا كه آفتابي شد، دريچه اي براي ورود بي واسطه نور به خانه ي ماشد. منفذي براي ديدن آبي آسمان. راهي براي شنيدن صداي زندگي و هياهوي شهر. هميشه شكستن ها تلخ نيست.اين شكستن بهانه اي براي شاديمان شد. اگر با من بود، هيچوقت شيشه ي نو نمي انداختم. امان از اين همسر جان.
فرم در حال بارگذاری ...