ارسال شده در 16ام دی, 1397 توسط بهاره شيرخاني در بدون موضوع, روایتهای مادرانه, تجربه زیسته, کتابخوانی
چند وقتی است، در روزهای ابری زندگی، جوهری از خودکارم روی صفحهی کاغذ نمیبارد. اما به جای آن گاهی چشمانم خیس و بارانی است. دلم گرفته، اما باز دلگرمم، از زندگی نور میگیرم. بعد از مدتها دست به قلم میشوم،تا بنویسم. درد بوده، هست و خواهدبود. هر زمان،… بیشتر »