با صدای جغجغه بچه از خواب بیدار شدم. نور آفتاب رویم افتاده بود و آن قدر گرمای دلچسبی داشت که دلم میخواست باز هم به خوابم ادامه دهم . دست زیر بالشت بردم و گوشیام را پیدا کردم. چشمانم بخاطر کمخوابی پف کرده بود و به زور باز میشد. چند… بیشتر »
کلید واژه: "خانواده"
دو سه هفتهای میشود، دوشنبهها ساعت آخرمیهمان ناخواندهی کلاس پایهی اول سیکلم.شور و نشاط نوجوانی از برق چشمها و شیطنتهایشان نمایان میشود. اسما، فاطمه، زینب، زهرا و چندین نفر دیگر. دخترانی ۱۶ساله با شخصیتهای متفاوت، بعضی آرام و بعضی شلوغ و پر سر و… بیشتر »
ارسال شده در 31ام خرداد, 1397 توسط بهاره شيرخاني در بدون موضوع, روایتهای همسرانه, تجربه زیسته, روزنگار
هوا طوفاني بود. از طوفان شديد ته دلم لرزيد. صداي شكسته شدن شيشه كه بهگوشم رسيد.ترسم بيشتر شد. شيشه ي نورگير پشت بام شكست.چند لحظه بعد باران آمد. قطرات باران پشت سرهم ازنورگير شكسته پايين مي آمدند. زير نورگير ايستادم و صورتم خيس باران شد. بوي نم خاك… بیشتر »
#حمايت_از_كالاى_ايرانى هرچه محكمتر فكر ميكنم يادم مي آيد از همان كودكي در تلاش براي حمايت از كالاي ايراني بودم. در وسايل بازي آنقدر قناعت داشتيم كه چندين سال با همان عروسكهاي پشمي كه فقط صورتي زيبا داشت و سرويس قابلمه هاي پلاستيكي ساخت وطن بازي… بیشتر »
#ايرانگردي_مازندران #سوادكوه تعطيلات نوروزي رو به اتمام بود و ما به دعوت خواهر همسر عازم سفر به بابلسرو منزلشان شديم. صبح زود راه افتاديم. هواي بهاري و سرسبزي حومه جاده را خيلي دوست داشتم. رفتيم تا به جايي رسيديم كه هر بار بدون توجه از كنارش رد… بیشتر »