باران جوهری
چند وقتی است، در روزهای ابری زندگی، جوهری از خودکارم روی صفحهی کاغذ نمیبارد. اما به جای آن گاهی چشمانم خیس و بارانی است.
دلم گرفته، اما باز دلگرمم، از زندگی نور میگیرم.
بعد از مدتها دست به قلم میشوم،تا بنویسم.
درد بوده، هست و خواهدبود.
هر زمان، نوعش متفاوت میشود.
باید آن را به دوش کشید و از طعمش چشید.
مثل طعم آبنبات هلداری که عطرو طعم تند هل را به شیرینی میرساند و با یک فنجان چای، چه خاطرهها که نمیسازد.
شبیه به آبنبات هلدار، نوشتهای که چند وقتی به خاطرش فضای خانه پر شده از خندههای باذوق و نشاط نوجوانانه وسرخوشیهای دخترکم.
گاهی از همین لبخندها، مهرها خرج میشود. تا فراموش نکنیم، امید و دلگرمی هم هست. سردی زمستان میگذرد و دوباره شکوفهخواهیم داد و به ثمر مینشینیم.
به قلم:#بهاره_شیرخانی
نظر از: نسیم [عضو]
عالی..
نظر از: فاطمة الزهراء [عضو]
نظر از: حضرت مادر (س) [عضو]
خیلی قشنگ بود
پاسخ از: أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ [عضو]
متشکرم
فرم در حال بارگذاری ...