همه چیز همین‌جاست

  • خانه
  • « سرباز کوچک امام
  • باران جوهری »

چشم روشنی.

ارسال شده در 28ام دی, 1397 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع, کتابخوانی


سرم را به شیشه اتوبوس تکیه داده و چشمانم به جاده خیره مانده بود، دست بردم توی کیف و کتابم را برداشتم و شروع به خواندن کردم.
خاطرات فاطمه و سید جواد آنقدر خواندنی بود، که مسیر راهِ کرج به قم، برایم مثل برق و باد گذشت.

چشم روشنی روایت زندگی جانباز شیمیایی سید جواد کمال است که در جبهه با موج خمپاره‌ای به زمین می‌خورد و سال 70 به خاطر شدت درد‌هایش مجبور به عمل کمر می‌شود.
اوایل ازدواج، سر دردهایی به سراغش می‌آید و تومور بدخیمی مهمان ناخوانده‌ وجودش می‌شود.
مهمان ناخوانده‌ای که باعث شد، چند‌باری کارش به عمل جراحی برسد.
در هر شرایطی، همسرش فاطمه، هم به امور فرزندانش رسیدگی می‌کرد و هم با عشق پشت و پناه همسرش بود، با اینکه طاقت بیماری و درد کشیدن سید‌جواد را نداشت، اما پابه‌پای سید جواد بود و از کنارش جُم نمی‌خورد و مثل فرشته‌ای دورش می‌چرخید و صبوری پیشه‌می‌کرد.

سیدجواد بعد از عمل‌های پی‌درپی تومور‌ سرش، کم‌کم سوی چشمانش را از دست می‌دهد و در انتها نابینا می‌شود، از آنجا به بعد شرایط زندگی‌شان تغییر می‌کند.

بیماری مثل خوردن و خوابیدن دیگر جزئی از وجود سید جواد شده بود و با هر تشنجی لرزه به جان فاطمه می‌افتاد، با این حال همین که سید، سایه‌ی بالا سرشان بود خدارا شکر می‌کرد.
به نظر پزشکان هم زنده ماندن سید معجزه بود.

سیدجواد نابینا شده بود اما عقیده داشت که باید مستقل باشد از این رو همیشه دست پُر، وارد خانه می‌شد. صبحانه‌ درست کردن‌هایش، همیشه به راه بود و یک‌بار نزدیک بود خانه را به آتش بکشد اما باز با این حال به خانواده‌اش محبت تزریق می‌کرد.
سفرهایش همیشه به راه بود و با اینکه چشمانش نمی‌دید به فاطمه اصرار کرد که در مشهد به عکاسی بروند و عکس یادگاری بگیرند، به قول فاطمه: حیف که خودش نتوانست عکسشان را ببیند.

سیدجواد علاقه‌‌‌ی زیادی به حرم حضرت معصومه و جمکران داشت، و هروقت که دلش می‌گرفت، سفره دلش را آنجا پهن می‌کرد و دوباره با انرژی‌ به آغوش خانواده برمی‌گشت.
اینجا بود که به خودم گفتم:« حتما حکمتی داشته که کتاب را تا قم همراه خودم بیاورم و به یاد سید جواد باشم، کتاب را روبروی گنبد حضرت معصومه گرفتم و یک عکس یادگاری انداختم.»

15 اسفند سال 93 حال سید جواد بد می‌شود، آن روزها پسرش سید حسین با همسرش قم زندگی می‌کردند، فاطمه نگرانی توی چشمانش موج زد و ناخودآگاه به سید جواد گفت:«بمان! لااقل تا آمدن سید‌حسین و پسرش بمان» او هم‌گوش کرد و ماند.
با اینکه دیگر آن تومور کل مغزش را احاطه کرده بود فقط می‌توانست بشنود و دیگر توان انجام کاری را نداشت، نوه‌اش را کنارش آوردند و سید جواد با دستان لاغرش انگشتانش را بهم فشرد تا مانع افتادن نوه‌اش شود، همه می‌دانستند که چقدر دوست دارد توی گوش سیدمحمدطاها اذان و اقامه بگوید.
همان روز سیدجواد به پهنای صورت اشک ریخت، صدای گریه‌اش همه‌‌ی خانه را پر کرد، بعد از دوهفته سیدجواد آسمانی شد.
پزشک علت فوت را تومور مغزی اعلام‌ کرد، اما توموری که باعث و بانیش آن گاز‌های شیمیایی بود که در جبهه سید جواد را اسیر خودش کرده بود.
فاطمه می‌دانست که جای سید جواد در آن دنیا خوب است و کنار دوستان شهیدش آرام گرفته است برای همین اصلا پیگیر گواهی شهادت سید جواد نشد و دنبال اسم و رسم دنیایی نبود و می‌دانست که سید، پیش دوستان شهیدش خوشحال است و راضی به رضای خدا بود.

حس و حال این کتاب با کتاب‌های دیگر برایم خیلی فرق داشت، کتابی بود که سرنوشت بزرگ‌مردی را نشان می‌داد که سرشار از اخلاص و ایمان بود، هرکارش درس بود، به همسرش هیچ وقت امر و نهی نکرد، همه رفتارش عقلانی بود و هیچ وقت کسی را تحقیر نکرد بلکه با رفتارش همه را جذب خودش می‌کرد.
خوشا به سعادت سید جواد که اینطور پای عقایدش ایستاد.

بس سعی نمودیم ببینیم رخ دوست
جان‌ها به لب آمد رُخ دلدار ندیدیم.

به‌قلم: سیده مهتا میراحمدی
ramisa.kowsarblog.ir

کتاب چشم روشنی روایت زندگی سیدجواد کمال از زبان همسرش فاطمه طالبی.
نویسنده: کوثر لک

پ ن: عکس تولیدی

1547819976k_pic_7d492269-6431-4803-9966-84a989f3827a.jpg

جانباز سید جواد کمال جانباز شیمیایی سید جواد سید جواد کمال چشم روشنی کتاب چشم روشنی کوثرلک
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(6)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
6 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

نظر از: حضرت مادر (س) [عضو] 
  • مطیع ولایت (بسیج طلاب سطح 3 اراک )
  • خاطرات خاکی
  • وصیت عشاق
  • یا زینب کبری

5 stars

سلام عالی بود

1397/11/03 @ 19:49

پاسخ از: أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ [عضو] 
  • اوفلیا
  • وبلاگ شهدای روستای اورازان
  • همه چیز همین‌جاست
  • شبهه شناسي
  • روزنوشت های یک طلبه مادر
  • بانك سوالات و جزوات حوزه هاي علميه خواهران
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام

أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ

ممنون گلم

1397/11/03 @ 20:46

نظر از: خادم شهدا [عضو] 
  • گروه فرهنگی مشکات
  • فریادمان را نیست توصیفی...
  • باران تویی...

5 stars

سلام.خیلی غلاقمند شم که این کتاب رو بخونم.انشاءالله بتونیم راه این بزرگ مردان رو ادامه بدیم.
اللهم ارزقنا شهادت

1397/11/02 @ 21:48

پاسخ از: أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ [عضو] 
  • اوفلیا
  • وبلاگ شهدای روستای اورازان
  • همه چیز همین‌جاست
  • شبهه شناسي
  • روزنوشت های یک طلبه مادر
  • بانك سوالات و جزوات حوزه هاي علميه خواهران
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام

أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ

ممنون از نگاهتون

1397/11/02 @ 21:50

نظر از: مدرسه علمیه حضرت فاطمه سلام الله علیها تهران [عضو] 
  • مدرسه علمیه حضرت فاطمه سلام الله علیها تهران

5 stars

سلام
چقدر روایت نابی باید باشد

http://fateme-tehran.kowsarblog.ir/

1397/11/01 @ 11:20

پاسخ از: أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ [عضو] 
  • اوفلیا
  • وبلاگ شهدای روستای اورازان
  • همه چیز همین‌جاست
  • شبهه شناسي
  • روزنوشت های یک طلبه مادر
  • بانك سوالات و جزوات حوزه هاي علميه خواهران
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام

أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ

خیلیب

1397/11/01 @ 11:21

نظر از: طاهره بهرامی [بازدید کننده]

طاهره بهرامی

سلام این مطلب در طلبه نوشت منتشر گردید :http://talabenevesht.ir/article/view/26139/%DA%86%D8%B4%D9%85-%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%DB%8C

1397/11/01 @ 09:14

پاسخ از: أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ [عضو] 
  • اوفلیا
  • وبلاگ شهدای روستای اورازان
  • همه چیز همین‌جاست
  • شبهه شناسي
  • روزنوشت های یک طلبه مادر
  • بانك سوالات و جزوات حوزه هاي علميه خواهران
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام

أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ

ممنون

1397/11/01 @ 09:15

نظر از: تســـنیم [عضو] 
  • نگــــاه خـــــدا...

تســـنیم
5 stars

سلام خداقوت
خیلی کنجکاو شدم این کتاب را بخونم .آخرین کتابی که در مورد شهدا خوندم کتاب «خداحافظ سالار» بود .خیلی عاشقانه و سرشار از عشق، چه عشق به اسلام و حفظ آن ، چه عشق به آقا و کشورمون و چه عشق به خانواده …. بینهایت کتاب زیبایی بود.

1397/10/30 @ 21:13

پاسخ از: أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ [عضو] 
  • اوفلیا
  • وبلاگ شهدای روستای اورازان
  • همه چیز همین‌جاست
  • شبهه شناسي
  • روزنوشت های یک طلبه مادر
  • بانك سوالات و جزوات حوزه هاي علميه خواهران
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام

أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ

بله تعریف این کتابو خیلی شنیدم

1397/10/30 @ 22:01

نظر از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو] 
  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ

5 stars

سلام علیکم سیده خانم..
ممنون بابت معرفی کتاب.
التماس دعا..

1397/10/29 @ 19:32

پاسخ از: أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ [عضو] 
  • اوفلیا
  • وبلاگ شهدای روستای اورازان
  • همه چیز همین‌جاست
  • شبهه شناسي
  • روزنوشت های یک طلبه مادر
  • بانك سوالات و جزوات حوزه هاي علميه خواهران
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام

أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ

ممنون از شما

1397/10/29 @ 19:55

نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو] 
  • ₪ آموزش وبلاگ نویسی و پشتیبانی کوثر بلاگ ₪
  • فراخوان ها و مسابقات کوثر بلاگ

5 stars

با سلام و احترام
مطلب شما در قسمت مطالب منتخب درج گردید.
موفق باشید.

1397/10/29 @ 06:28

پاسخ از: أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ [عضو] 
  • اوفلیا
  • وبلاگ شهدای روستای اورازان
  • همه چیز همین‌جاست
  • شبهه شناسي
  • روزنوشت های یک طلبه مادر
  • بانك سوالات و جزوات حوزه هاي علميه خواهران
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام

أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ

تشکر

1397/10/29 @ 09:01


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

همه چیز همین‌جاست،

همه چین همین جاست روایت هایی از زندگی و روزمره‌های زنان طلبه

موضوعات

  • همه
  • اولين روزه من٫
  • ايرانگردي
  • بدون موضوع
  • تجربه زیسته
  • تجربه نگاری اربعین
  • تنها دلخوشی
  • تور گردشگری
  • جادوی قلم
  • خاطرات تبلیغی
  • خانم معلم
  • داستانک
  • دختران جمعه
  • دل نوشتـــه
  • روایت‌های دخترانه
  • روایت‌های مادرانه
  • روایت‌های همسرانه
  • روزنگار
  • عکس‌نوشته
  • فراخوان بازآفرینی محتوای دینی
  • ماه رمضان
  • مناسبت‌ها
  • نقد فیلم
  • نهی از منکر غیر مستقیم
  • کتابخوانی

آخرین مطالب

  • من شلختم؟
  • تربیت در عصر دیجیتال
  • جادوی قلم
  • یک خاطره برای تمام عمرم
  • خانه رویایی 
  • خدایا مرا پاک بپذیر
  • یادش بخیر 
  • بهترین کتابی که در 1402 خواندم
  • دروغ‌های دم افطار
  • من و آشپزی‌های خانم‌کاپوچینو
  • دنیای سجاده سبز‌ها قشنگه...
  • خط خطی های ذهن یک مادر
  • ایا من مادر خوبی هستم؟
  • حاضری ثواب بچه‌داریت رو بهم بدی؟
  • چرا بانوان محجبه حضور کمرنگی در مجموعه‌های ورزشی دارند؟
  • قانون آزادگی با داشتن حجاب 
  • دیوار کوتاه تر از آخوند
  • خدا
  • بفرمایید بهشت 
  • معرفی کتاب « سقای آب و ادب »

پیوند ها

  • کافه دنج
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
  • بانک سوالات و جزوات حوزه علمیه خواهران
  • پاییز
  • بهار سمنان
  • دیروزانه
  • صهباء
  • گهر عمر
  • چهل تکه
  • وبلاگ من
  • سیب ترش
  • نوک مدادی
  • حرف نخست

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس