شنیدن با چشم
رفتم یک سری بهش بزنم تا اگر ظرف های نشسته دارد، برایش بشویم. وارد آشپز خانه شدم و زمین را در امتداد کابینت گز کردم تا به سینک رسیدم. همه جا تمیز بود و روی ِکابینت ظرفی وجود نداشت.
به هال برگشتم. کنار بخاری، روی یک بالشت گرد لم داده بود. داشت فیلم نگاه می کرد و صدای تلوزیون را هم قطع کرده بود. کنارش نشستم و مثل او به فیلم بدون صدا نگاه کردم. بازیگران فقط حرکت می کردند و لب هایشان تکان می خورد، نه می فهمیدم چه می گویند و نه متوجه می شدم کی به کی است. دستم را دراز کردم و کنترل را که کنار بالشتش بود، برداشتم و صدا را بیشتر کردم. حالا صدا را می شنیدم و متوجه ماجراهای فیلم می شدم. زانوهایم را بغل کرده بودم و دست هایم را دور آنها حلقه کرده بودم. انگشت هایم را به هم می فشردم، دندان هایم روی هم بود و زبانم بیقراری می کرد و از چپ به راست و از راست به چپ در گردش بود. از اینکه صدای تلوزیون را در حضور او بیشتر کردم سختم شده بود. نتوانسته بودم یک فیلم بدون صدا را ببینم ولی او بیش از سی سال است که در دنیای بدون صدا زندگی می کند. با چشم، می شنود آنچه را که باید با گوش می شنید.
روشنک بنت سینا
فرم در حال بارگذاری ...