همه چیز همین‌جاست

  • خانه
  • « روایت های دخترانه
  • شنیدن با چشم »

کودکان به‌زور نابغه

ارسال شده در 20ام فروردین, 1396 توسط kamali در روایت‌های مادرانه


به همان میزان که از دیدن کودکی که با ظرف پُردود اسفند و یک تکه پارچه کثیف، به سمت‌ شیشه‌ی ماشین‌ام می‌آید، رنج می‌برم، از تماشای کودکی که به زور مجبور است نابغه باشد، حرص می‌خورم. کودکانی که دیگر کودک نیستند و متأسفانه ظلمی که به کودکی‌شان می‌شود اصلا به چشم نمی‌آید. کودکانی که تنها جرم‌شان این است که زودتر از بقیه‌ی همسالانشان زبان باز کرده و اولین کلمه‌شان را گفته‌اند، شعر و قصه‌ها را سریع‌ و بیش از بقیه به خاطر سپرده‌اند و همین شده است دلیل که پدر و مادر توی ذهن‌شان جرقه بزند که «ای بابا، بچه‌ام نابغه‌س» بگذریم که 99 درصد والدین همین تصور را راجع‌به فرزندانشان دارند، داستان همان سوسک سیاه و بالا رفتن از دیوار و …
کودک، کودک است و باید کودکی کند، بدود، بازی کند، کلمات بی‌معنی را سر هم کند و شعرهای خودساخته‌ی بامزه بخواند، نقاشی کند، روی درودیوار ماژیک بکشد، خودش را خیس کند، سر قابلمه را به هم بکوبد و ذوق کند، مدام سوال بپرسد و روزی هزار بار دست بگذارد روی یخچال و بگوید: «این چیه؟» و بعد قاه‌قاه از سوال تکراری که جوابش را می‌داند بخندد. بچه را چه به حفظ کردن اشعار حافظ! چه به طوطی‌وار خواندن کلمات و آیه‌های سخت قرآن. چه به سخنرانی کردن در دانشگاه!
دختری هشت، نه ساله را دعوت کرده‌اند به برنامه‌ی فوقِ مزخرف خانواده که به جبر خانواده، صدایش را می‌شنوم. دخترک چنان شخصیت نمایشی دارد و طوری حرف می‌زند که دلم می‌خواهد فقط چند ثانیه مادرش را ببینم و بگویم این چه ظلمی است آخر. شجاعی‌مهر ازش می‌پرسد اهدافت چیست؟ دخترک در کمال تعجب می‌گوید: «پیشنهاد دادن به نمایندگان مجلس و وزرا و درس خوندن در مهندسی پزشکی و پزشکی. چون برای ساخت کلیه مصنوعی باید هر دوشون باشه» فکرش را بکنید!
خواندن اشعار سعدی و حافظ برای بچه‌ها بد نیست، خیلی هم خوب است، اما راه دارد، زمان دارد، باید گزینشی باشد. دوستی داریم (ساما؛ سلام ساما) که کودکانش با سعدی مأنوس‌اند، آنقدر که جملات گلستان در زندگی روزمره‌شان مثل نقل و نبات است. خیلی هم خوب و دلچسب و رشک‌برانگیز. اما اینکه بچه بدون این‌که بداند غزل و حکایتی که می‌خواند یعنی چه، نه برایش قابل لمس باشد و نه مفهومش را درک کند. تنها حفظ کند و حفظ کند و بشود بلندگوی آرزوها و وسیله‌ای برای دیده شدن والدین‌اش، حقیقتا ستم است.

نظر از: مشتاق شهادت [بازدید کننده]

مشتاق شهادت

موافقم
خیلی خوب نوشته بودین..

1396/01/25 @ 13:57


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

همه چیز همین‌جاست،

همه چین همین جاست روایت هایی از زندگی و روزمره‌های زنان طلبه

موضوعات

  • همه
  • اولين روزه من٫
  • ايرانگردي
  • بدون موضوع
  • تجربه زیسته
  • تجربه نگاری اربعین
  • تنها دلخوشی
  • تور گردشگری
  • جادوی قلم
  • خاطرات تبلیغی
  • خانم معلم
  • داستانک
  • دختران جمعه
  • دل نوشتـــه
  • روایت‌های دخترانه
  • روایت‌های مادرانه
  • روایت‌های همسرانه
  • روزنگار
  • عکس‌نوشته
  • فراخوان بازآفرینی محتوای دینی
  • ماه رمضان
  • مناسبت‌ها
  • نقد فیلم
  • نهی از منکر غیر مستقیم
  • کتابخوانی

آخرین مطالب

  • من شلختم؟
  • تربیت در عصر دیجیتال
  • جادوی قلم
  • یک خاطره برای تمام عمرم
  • خانه رویایی 
  • خدایا مرا پاک بپذیر
  • یادش بخیر 
  • بهترین کتابی که در 1402 خواندم
  • دروغ‌های دم افطار
  • من و آشپزی‌های خانم‌کاپوچینو
  • دنیای سجاده سبز‌ها قشنگه...
  • خط خطی های ذهن یک مادر
  • ایا من مادر خوبی هستم؟
  • حاضری ثواب بچه‌داریت رو بهم بدی؟
  • چرا بانوان محجبه حضور کمرنگی در مجموعه‌های ورزشی دارند؟
  • قانون آزادگی با داشتن حجاب 
  • دیوار کوتاه تر از آخوند
  • خدا
  • بفرمایید بهشت 
  • معرفی کتاب « سقای آب و ادب »

پیوند ها

  • کافه دنج
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
  • بانک سوالات و جزوات حوزه علمیه خواهران
  • پاییز
  • بهار سمنان
  • دیروزانه
  • صهباء
  • گهر عمر
  • چهل تکه
  • وبلاگ من
  • سیب ترش
  • نوک مدادی
  • حرف نخست

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس