قطره قطره جمع گردد ، وانگهی دریا.......
بسم الله
قبل از سحر اتاق را جارو زده بودم. سفره سحری که جمع شد، اطراف سفره کمی خرده نان ریخته بود.
خواستم سجاده را پهن کنم اما دلم نیامد روی تکههای نان پهن شود. با نوک انگشت نانها را جمع کردم. با اینکه بخاطر پراکندگی، مقدارش اول اصلا به چشم نمیآمد اما تقریبا کف دستم از تیکههای نان پر شد.
با خودم گفتم تکههای نان بیشباهت به گناهان کوچک و پراکندهی ما نیست. اول اصلا به چشم نمیآیند اما همین که جمع شوند شاید از یک گناه کبیره هم بزرگتر شوند.
به قلم:سحر_سرشار
فرم در حال بارگذاری ...