کتاب دختر شینا
کتاب دختر شینا، خاطرات زندگی شیرزنی به نام قدمخیر محمدی را روایت میکند که با شجاعت و از خودگذشتی، یک تنه بچههای قدونیم قدش را بزرگ میکند تا همسرش سرباز اسلام و امام باشد و مدافع وطن.
قدمخیر نُه سال با صمد عاشقانه زندگی میکند. صمد مهربان و خوش اخلاق بود و عاشق بچهها. با آنها خیلی بازی میکرد. اوایل ازدواج صمد برای کار به تهران میرود و بعد از آن به همدان، و در آنجا خانهای برای زندگی در کنار هم اجاره میکنند.
تازه سایه آرامش بر سر قدم خیر و فرزندانش افتاده بود که سر و کله جنگ و بمباران پیدا میشود و صمد را، راهی جبهه میکند.
قدم خیر روزها را با بچهها و خانهداری سرمیکند. صبحها به نانوایی میرود، در صف میایستد و تا رسیدن نوبتش، چندباری به خانه برمیگردد و به بچهها سر میزند. البته اینطور هم نبود که صمد کمتر به چشم بیاید، اما با این حال هر لحظه منتظر صمد بود تا از راه برسد و او با خوشحالی برایش آبگوشت لیمو بار بگذارد.
دختر ته تغاری و عزیز دردانه پدر مادرش، گاهی در نبود صمد دست بچهها را میگرفت و به قایش میبرد تا خانوادهاش را ببیند و کمتر احساس دلتنگی کند، اما چند روز نگذشته دلش طاقت نمیآورد و دوباره راهی همدان میشد.
آخرین دیدار قدم خیر و صمد زمانی بود که صمد با پدرش برای پیدا کردن پیکر مفقود برادر شهیدش، ستار به منطقه میرود اما پدر بدون پسرش برمیگردد و صمد هم شهید میشود. قهرمان این کتاب، خود قدم خیر است، بانویی که با 24 سال سن، از پس همه مشکلات بر آمد و زینبوار در برابر تمام سختیها ایستاد.
زمانی که تابوت صمد آقا را میاورند، خواهرها برادرها پدر و مادرش دورتا دور تابوت را میگیرند و دیگر جایی برای قدمخیر و فرزندانش نمیماند، او هم پایین پای تابوت صمد اقا مینشیند و آرام گریه میکند و زیر لب میگوید:«سهممن همیشه از تو همین بود؛ آخرین نفر، آخرین نگاه.»
و در نهایت دی ماه سال 88 قدم خیر از دنیا میرود و کنار صمد آقا آراممیگیرد…
کتاب دختر شینا؛ خاطرات همسر شهید ستار (صمد) ابراهیمی هژیر نویسنده: بهناز ضرابیزاده
پ ن: عکس تولیدی است.
دومین کتاب 98
زمان انقلاب پربوده ازاین شیر زن ها
https://kosar-esfahan.kowsarblog.ir/
نظر از: عابدی [عضو]
کتابی زیبا وپر از حرف های نگفته…
هرچند بار ک بخوانیش برایت تازگی دارد
نظر از: ام المومنین [عضو]
پاسخ از: أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ [عضو]
ممنون از مطالعه
نظر از: MIMSHIN [عضو]
پاسخ از: أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ [عضو]
چشمات قشنگ میبینه
فرم در حال بارگذاری ...