چوب پر آبی
سلام علیکم عیدتون مبارک. التماس دعا دارم. نبات را به دستشان میدهم.
جملهای که هر بار با لبی خندان تحویل زائران میدهم و آنها هم پاسخ میدهند، لبشان خندان میشود ویا آنقدر درگیری ذهنی دارند که بیتفاوت عبور میکنند.
شاید هم ته دلشان میگویند: « این سرخوش چی میگه برا خودش »
راست میگویند. الان احساس کسی را دارم، که روی ابرها راه میرود.
معجزه را با هر نگاهشان و احساس رضایت دلشان حس میکنم.
معجزه خیلی دور و غیر قابل تصور نیست. همین که بدون هیچ برنامهای تو را بخوانند تا بیایی برای خدمت همان برای من معجزه است.
و چه جدا شدن سختیست دل کندن از خدامی که هر کدامشان فرشتهای زمینی شاید هم آسمانیاند
محبت، صفا، خلوص و هر چه خوبیست به راحتی درک میکنی.
دلم نمیخواهد اما به ناچار شیفت را تحویل میدهم و دلم را به دستهی چوب پرها آبی گره میزنم. تا دوباره لباس سبز رنگ خادمی را برتنم ببینم.
بهقلم:#بهاره_شیرخانی
سلام
خانم شیرخانی
شما نقد مسیحیت تبشیری نخوندین؟!
از شاگردهای دکتر کاشانی
احساس میکنم تو گروه نقد مسیحیت باهم بودیم قبلا
سلام علیکم نه عزیزم با استاد گلایری داریم کار میکنیم.
فرم در حال بارگذاری ...