دانههای تسبیح را پایین میانداخت و لبانش میجنبید. بیشتر اوقات در همین حال دیده میشود. تسبیح شاهمقصود سبزش را مدام روی دست میچرخاند. به گونهای که نخ آن از میان دانهها تاب میخورد. حال روحیاش را از همین گرداندن تسبیح میتوان حدس زد. دلش که آرام… بیشتر »
کلید واژه: "زیارت"
نخل و نارنج را خواندم. معجونی عجیب و گواراست. چقدر خوشعطر و مزه است، مثل میوهی نخل و نارنج. چقدر تفاوت داریم با آدمهای دیروزِ درس حوزه خوانده و مُلّا. دوست داشتم مثل شیخ بروم خلوت کنم کنار ضریح و تحتالحنک عمامه را ببندم به شبکههای ضریح و یکبهیک… بیشتر »
سلام علیکم عیدتون مبارک. التماس دعا دارم. نبات را به دستشان میدهم. جملهای که هر بار با لبی خندان تحویل زائران میدهم و آنها هم پاسخ میدهند، لبشان خندان میشود ویا آنقدر درگیری ذهنی دارند که بیتفاوت عبور میکنند. شاید هم ته دلشان میگویند: « این… بیشتر »