همه چیز همین‌جاست

  • خانه
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • ...
  • 5
  • ...
  • 6
  • 7
  • 8
  • ...
  • 9
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 49

یاران امام زمان 1

ارسال شده در 29ام فروردین, 1402 توسط السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا (س) در بدون موضوع

 

#به_قلم_خودم 

سلامی به گرمی قلب های مهربان تقدیم خواهران عزیزم😍

می‌دانید حضرت مهدی فاطمه به چه جور نیرویی نیاز دارند!؟
ما برای که نیروی امام زمان باشیم باید شبیه خودش باشیم. جوری که مردم با دیدن ما یاد امام زمان بیفتند همان طور که مردم با دیدن مجنون یاد لیلی می افتادند. 😍

وقتی که خدای ناکرده گرفتار هستیم یا که سر دو راهی قرار گرفته ایم، از خود سؤال کنیم که به راستی اگر مهدی فاطمه در شرایط الان من می‌بود چه طوری رفتار می‌کردند! ما هم همان طور رفتار کنیم.

ترس های خود
نگرانی های خود
غصه های خود
اضطراب های خود
تمام حالات روحی و روانی خود را با میل و نظر امام زمان هماهنگ کنیم.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🤲️

 

ارسال شده از طرف فاطمه نجفی 

 

 

نظر دهید »

از اینستاگرام تا مدلینگ

ارسال شده در 29ام فروردین, 1402 توسط پاییزنوشت در بدون موضوع

مدتی پیش خبر از طلاق زوج جوانی از آشنایان بعد از ۱۲ سال زندگی مشترک منتشر شد. علت طلاق تقاضای خانم برای زندگی در خارج از ایران بود، که با مخالفت همسرش روبرو شد و در آخر منجر به گرفتن طلاق توافقی شدند. مردی که برای ازدواج به دنبال زن محجبه ی چادری بود و به در خواستش رسید؛ اما پس از گذشت چند سال از زندگی، همسرش در شبکه های مجازی شبیه اینستاگرام، فیسبوک و… غرق شد و کم کم صفحه‌ی خصوصی اش به صفحه‌ی عمومی تبدیل شد و حریم خصوصی زندگیش در انظار عموم به اشتراک گذاشته شد. بعد از طلاق به عرصه ی مدلینگ وارد شد و حجاب را کنار گذاشت و با لباسهای نیمه عریان عکسهایش را منتشر کرد. دور شدن از دنیای حقیقی و غرق شدن در دنیای اینستاگرام نتیجه اش به ثمر نشست. رو به نزول رفتن علایق و عقاید اسلامی، تبدیل شدن به دنیای مدلینگ های اینستاگرامی و فروپاشی بنیان خانواده اسلامی…! ✍🏻سمیرا‌مختاری

#روایت_زن_مسلمان اینستاگرام طلاق فضای مجازی
نظر دهید »

دلگویه

ارسال شده در 27ام فروردین, 1402 توسط دریا در بدون موضوع, دل نوشتـــه

شب است و فارغ از هیاهوی روز هستیم.به چه ها که نمی اندیشیم خدا میداند و بس.
ذهن خسته و فکرهای دَرهم و قاطی پاتی برابری میکند با کارگری که با تنی رنجور و دستهای پینه بسته به آغوش خواب پناه برده است.
و من اینجا بساط بازی با کلمات را راه انداخته ام تا بتوانم با نوشتن افکار به هم ریخته ام تسلا بخش دل بی قرارم باشم.

1 نظر »

دلت که گرفت غمت نباد...

ارسال شده در 25ام فروردین, 1402 توسط دریا در بدون موضوع

وقتی دلی به وسعت آسمان ها گرفته میشود سکوت محض بر قلبش حاکم میشود.

سکوتی مرگبار که جوشش آن از ریزترین نقطه ی بدن هویدا میشود.

اشک ها که جاری شوند انگار که دل بار خود را بر زمین نهاده است .

اما امان از زمانی که این احوالات سراغت بیاید و نتوانی اشکهایت را روانه ی صحرای گونه هایت کنی.

دلت در اوج ترکیدن و دم نزدن.

و این خود نیز حکایت دیگری است…..

نظر دهید »

یاعلـــــی✨

ارسال شده در 24ام فروردین, 1402 توسط یاحسین بن علی علیه السلام در بدون موضوع

من به قربان شما آقاجانم، وقتی که فرزند خردسالم به شدت به زمین می افتد که  اشک‌ش می خواهد جاری شود.

وقتی می گویم بگو یاعلــی و بلند بشو…

با زبان کودکانه ی خود، علیییییی می گوید و بلند می شود. انگار نه انگار محکم به زمین خورده است…

✍️خانم عابدی

نظر دهید »

نماز در امت های پیش از اسلام 

ارسال شده در 24ام فروردین, 1402 توسط فاطمه بانو در بدون موضوع

آیا نماز هم بر امت های پیشین واجب بوده ؟

در پاسخ باید بگم که بله ، نماز در تمام امت های پیش از اسلام هم بوده و پیامبری نبوده که به مردم زمان خودش، نماز سفارش نکرده باشه. 

پاسخ کامل از قرآن میتونیم جواب بدیم:

📌آیه ۴۰ سوره ابراهیم :

رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۚ 

« پروردگارا، مرا برپادارنده نماز قرار ده، و از فرزندان من نيز. »

📌آیه ۵۵ سوره مریم:

وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا

و همیشه اهل بیت خود را به ادای نماز و زکات امر می‌کرد و او نزد خدایش بنده‌ای پسندیده بود.¹ 

¹: درباره اسماعیل صادق الوعد است که خودش پیامبر بوده.

آیه ۸۷ سوره یونس :

📌… وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ ۗ 

{… به موسی و برادرش وحی کردیم که …} و خانه هایتان را روبروی هم قرار دهید، و نماز را برپا دارید، 

آیه ۳۱ سوره مریم:

📌وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا

و مرا (حضرت عیسی ع ) هر کجا که باشم مایه برکت (و رحمت) گردانید، و تا زنده‌ام به عبادت نماز و زکات سفارش کرد.

آیه ۱۷ سوره لقمان:

📌 يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ …

ای فرزند عزیزم، نماز را به پا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن…

آیه ۸۷ سوره هود:

📌قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ

قوم گفتند: ای شعیب، آیا این نماز تو، تو را مأمور می‌کند که ما دست از پرستش خدایان پدرانمان و از تصرف در اموال به دلخواه خودمان برداریم؟

و در آخر در آیه ۷۳ سوره انبیاء خداوند می‌فرماید:

📌وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ ۖ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ

و آنان (پیامبران) را پیشوای مردم ساختیم تا (خلق را) به امر ما هدایت کنند و هر کار نیکو را (از انواع عبادات و خیرات) و خصوص اقامه نماز و اداء زکات را به آنها وحی کردیم و آنها هم به عبادت ما پرداختند.
اما نکته قابل توجه اینه که کیفیت و کمیت خوندن این نماز در زمان های مختلف باهم فرق می‌کرده . 


🔸 بحث با یک حدیث از امام صادق علیه السلام به پایان می‌رسونم. در کتاب من لایحضر الفقیه ، ترجمه ، جلد اول صفحه ۳۲۱ آمده که: 

{ هنگامی که حضرت آدم علیه السلام در بهشت ترک اولایی مرتکب شد، هبوط کرد و به کره خاکی آمد . 

وقتی آدم ترک اولیٰ کرد، یک لکه سیاه در صورت آن حضرت پدیدار شد و وقتی به زمین آمدند تمام بدنش را آن خال سیاه فرا گرفت. 

 اندوهگین شد شروع به گریه کرد.

جبرئیل نازل شد« یا آدم چه چیز تو را چنین گریان کرده؟» 

آدم علیه السلام پاسخ دادند «که تمام وجودم مثل این خال سیاه شده »

جبرئیل پاسخ داد که « آدم برخیز و نماز کن !» 

پس آدم برخاست و نماز گذارد .

طریقه نماز خواندن را خود جبرئیل به آدم علیه السلام یاد داد. 

 اولین نماز که خوانده شد سیاهی از صورت به گردنش رسید و جمع شد. 

 بار دیگر جبرئیل گفت« نماز دیگری بخوان» این بار سیاهی جمع شد و کوچک تر شد.

 بار سوم نماز خواند و سیاهی از ناف به زانوها رسید.

بار چهارم نماز خواند و سیاهی به کلی از بین رفت (بعضی تا ۵ نماز نوشته‌اند که حضرت خواندن)

سپس آدم علیه السلام به تشکر از خدا پرداخت. 

جبرئیل پیغامی به آدم علیه السلام رساند: « ای آدم حال و وضع فرزندان تو در مورد این نماز‌ها همانند حال و وضع نماز توست. حالی که این سیاهی را بر تن داشتی، فرزندان تو هم مثل تو هستن و به واسطه گناهان سیاه می شوند ولی سیاهی را نمی‌بینند . 

هر کس از فرزندان تو در هر شبانه روز پنج نوبت نماز مقرر را بخواند، از گناهانش خارج می شود آن چنان که تو از این سیاهی خارج شدی.» }

پ.ن: وقتی درک کنیم این قضیه رو و نماز ُ بشناسیم می فهمیم که چرا حضرت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا و در بحبوحه جنگ به نماز ایستادند. 

این مطلب برداشت شده از این صوت بود ⬇️

https://almiqat.com/Speech/Session/263
✍🏻 فاطمه غفاری وفایی 

سفارش به نماز نماز نماز در امت های پیشین
نظر دهید »

سر شکافته

ارسال شده در 23ام فروردین, 1402 توسط پرستوی مهاجر در عکس‌نوشته

بردن نام علی علیه السلام سجده واجب دارد
و قسم به سری به تمثیل ماه که در سجودش دو نیم شد

#شهادت_امام_علی
#تولیدی

نظر دهید »

چرا لیلة القدر ؟

ارسال شده در 22ام فروردین, 1402 توسط پرستوی مهاجر در عکس‌نوشته

چرا لیلةالقدر؟

بخوانیم از استاد علی صفائی حائری

#شب_قدر
#ماه_رمضان

 

نظر دهید »

یاعلی

ارسال شده در 22ام فروردین, 1402 توسط پرستوی مهاجر در بدون موضوع

​گمانم ابن ملجم هم یا علی گفت ! 😭 

#شهادت_امام_علی_علیه‌السلام

نظر دهید »

قسمت 20 خاطرات تبلیغ

ارسال شده در 22ام فروردین, 1402 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع

قسمت 20 خاطرات تبلیغ

پشت چشمی نازک کرد و تا خواست جوابم را بدهد سیدرضا یالله‌کنان وارد اتاق شد. طاهره خانم دستپاچه شد و زود خداخافظی کرد. آن شب اصلا به حرف‌های طاهره‌خانم توجه نکردم.

توی اتاق تلویزیون نداشتیم. وقتی که به روستا آمده بودیم هروقت فرصت می‌کردم خاطرات مادرم را می‌خواندم. مادرم همه‌ی جزئیات را واو به واو توی دفترش نوشته بود. اصلا فکر نمی‌کردم مادرم انقدر دقیق و جزئی‌نگر باشد.

روزهای اول که با خانم‌ها توی مسجد جمع می‌شدیم بدون تجربه بودم. استرس می‌گرفتم و توپوق می‌زدم. برای همین دست‌به‌دامان دفتر مادرم شدم. گفته بود به کارم‌می‌آید، اما من جوان بودم و غرورم نمی‌گذاشت از کسی کمک بگیرم. اما همه‌چیز از دور زیباست. وقتی واردش می‌شوی تازه می‌فهمی که چقدر دست و پا زدن سخت است. هروقت کارم گیر می‌کرد از سید کمک می‌گرفتم.

یکبار توی مسجد داشتم احکام وضو را شرح می‌دادم که یک پیرزن وارد مسجد شد. عصایش را کنار در به دیوار تکیه داد و لنگان‌لنگان وارد شد. یک مانتوی گشاد پوشیده بود و روسری‌اش را از پشت سرش بسته بود. من به‌جای او از آن گره‌ سفتی که به روسری‌اش زده بود خفه شدم.

همه به احترامش بلند شدند. از حال و احوال خانم‌ها فهمیدم اسمش میرزاده عمه‌ است.
اسمش هم‌مثل خودش عجیب و غریب بود. صورت سفید و بوری داشت. یک عینک ته‌استکانی هم زده بود و لرزش حدقه‌ی چشمانش از دور هم‌ مشخص بود.

طاهره خانم برایش یک صندلی آورد و کنارش نشست. نقلی‌باجی نزدیکم شد و زیر گوشم به آرامی گفت:《 تو چشماش یه‌وقت خیره نشیا》

برگشتم و زل زدم به چشم‌های پر از ترس نقلی‌باجی. تا خواستم لب‌بزنم و چرایش را بپرسم دستش را گذاشت روی دهانم و گفت:《 بعدا برات می‌گم》

خانم‌ها تک‌تک بلند شدند و خداحافظی کردند. نقلی‌باجی هم مدام دستم را می‌کشید و می‌گفت:《 سید خانم قرار بود بیای امروز بهت قالی بافی یاد بدما》 به اصرارش از مسجد بیرون آمدیم.

هنوز میرزاده عمه با چند نفر دیگر توی مسجد بودند.
تا پای راستم را از مسجد بیرون گذاشتم با تَشر به نقلی‌باجی گفتم:《باجی چرا اینطوری می‌کنی؟ دستم کنده شد، کلی کار داشتم با خانم‌ها چرا یک‌دفعه همتون بلند شدید اومدید بیرون》

نقلی باجی دستش را روی بینی‌اش گذاشت و اطرافش را سَرک کشید و گفت 《 هیس دختر 》
با کلافگی گفتم:《 خب بگو ببینم چه خبره 》مچ دستم را گرفت و به سمت اتاق راه افتاد. مثل بچه‌هایی که مادرشان به‌زور راهشان می‌برد دنبال نقلی‌باجی می‌کردم.
به اتاق که رسیدیم نقلی باجی همان‌طور که سرپا ایستاده بود با رنگ و روی زرد گفت…

ادامه دارد…

#به_قلم_خودم
#خاطرات_تبلیغ
#روایت_زن_مسلمان

نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • ...
  • 5
  • ...
  • 6
  • 7
  • 8
  • ...
  • 9
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 49

همه چیز همین‌جاست،

همه چین همین جاست روایت هایی از زندگی و روزمره‌های زنان طلبه

موضوعات

  • همه
  • اولين روزه من٫
  • ايرانگردي
  • بدون موضوع
  • تجربه زیسته
  • تجربه نگاری اربعین
  • تنها دلخوشی
  • تور گردشگری
  • جادوی قلم
  • خاطرات تبلیغی
  • خانم معلم
  • داستانک
  • دختران جمعه
  • دل نوشتـــه
  • روایت‌های دخترانه
  • روایت‌های مادرانه
  • روایت‌های همسرانه
  • روزنگار
  • عکس‌نوشته
  • فراخوان بازآفرینی محتوای دینی
  • ماه رمضان
  • مناسبت‌ها
  • نقد فیلم
  • نهی از منکر غیر مستقیم
  • کتابخوانی

آخرین مطالب

  • دیدار با خانواده شهید سید مجتبی معین پور
  • خرید کتاب ازمعراج شهدا تااورازان
  • کتاب از معراج شهدا تا اورازان
  • در محضر زیارت عاشورا قسمت سوم
  • در محضر زیارت عاشورا قسمت دوم
  • در محضر زیارت عاشورا
  • کوچه‌ها نفس شهدا را نفس می‌کشند.
  • نذری عشق
  • دلنوشته برای شهید رمضانعلی چوبداری
  • این عکس قصه یک مادر است
  • سیده مهتا میراحمدی
  • من شلختم؟
  • تربیت در عصر دیجیتال
  • جادوی قلم
  • یک خاطره برای تمام عمرم
  • خانه رویایی 
  • خدایا مرا پاک بپذیر
  • یادش بخیر 
  • بهترین کتابی که در 1402 خواندم
  • دروغ‌های دم افطار

پیوند ها

  • کافه دنج
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
  • بانک سوالات و جزوات حوزه علمیه خواهران
  • پاییز
  • بهار سمنان
  • دیروزانه
  • صهباء
  • گهر عمر
  • چهل تکه
  • وبلاگ من
  • سیب ترش
  • نوک مدادی
  • حرف نخست

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس