ارسال شده در 11ام شهریور, 1402 توسط فاطمه بانو در داستانک
بسم رب الحسین یکی از پنجشنبههای تیرماه بود و پسرها از بعد از ظهرش، لباسهای بیرونشان را پوشیده بودند و هر پنج دقیقه دور خانه میچرخیدند و میآمدند کنارم میپرسیدند: « مامان ؛ بابا کی میرسه خونه؟» آن قدر این سوال را پرسیدند که کلافهام… بیشتر »