ضعف و قدرت
با آدمهایی بیعرضه که آب هم در دستشان گرم نمیشود برخورد کردهای. انگار با طلبکاری از خلق و روزگار اجازه دارند سهم و حق خودشان را از جیب دیگری بردارند. ضعف و ناتوانی خود را پنهان میکنند و با هیبتی حق به جانب روبرویت ظاهر میشوند. فریاد میکشند و جِدال مینمایند انگار خودشان باور کردهاند کاری از پَسشان برآمده است.
شناخت تو باعث میشود هر لحظه ترس و ناامنی را در لحظهی حضورشان احساس کنی. انگار قلبت آمده پشت پردههای گوش قایم شده و تندتند میزند اینقدر نزدیک. برای اینکه قافیه را نبازی مدام میخواهی لبخند کِشداری را بنشانی گوشهی لبت اما پوست صورت با تو همکاری نکرده و کِش نمیآید. احساس تنفر و انزجار از این مساله در تو به اوج رسیده اما هنوز دوست داری ظاهرت چیزی دیگر را نشان دهد. شاید هم صلاح دیگران مجبورت کند.
ضعیف از هرگونه مواجهه در این جایگاه خودداری میکند و سعی در فرار از این نقیصه دارد. شر رساندن و بدی به دیگران به او احساس قدرتمندی و جبران کاستی میدهد. ترس اطرافیان از آبرو و یا حفظ روابط دلیلی بر قوی شدن این رفتارهای ناپسند و خودخواهانه میشود.
پس تصمیم بگیر اگر کسی سرت به ناحق داد کشید، تو از حق بلندتر فریاد بزن تا این احساس را در او بشکنی. تازگیها این را آموختهام.
فرم در حال بارگذاری ...