همه چیز همین‌جاست

  • خانه
  • 1
  • ...
  • 36
  • 37
  • 38
  • ...
  • 39
  • ...
  • 40
  • 41
  • 42
  • ...
  • 43
  • ...
  • 44
  • 45
  • 46
  • ...
  • 48

چرخه ای برای رزق معنوی خانواده

ارسال شده در 25ام مرداد, 1396 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع, روایت‌های مادرانه, فراخوان بازآفرینی محتوای دینی

این روز ها همه خود را به اب و اتش می زنند که رزق و روزی مادیشان را دو برابر کنند و یک شبه هزاران پله را با یک قدم بزرگ بردارند اما دیگر کسی به فکر رزق معنوی خود و خانواده اش نیست، قدیم پدر و مادر بسیار سعی می کردند که فرزندانشان تربیت معنوی درستی داشته باشند، اما حالا مد و تیپ و شکل ظاهری فزرندان بیشتر برای پدر مادرها اهمیت دارد.

برای اینکه هم خودمان و هم فرزندانمان رزق معنوی پیدا کنند می توانیم آیات 18 تا 24 حشر را روزانه بخوانیم تا فرزندانمان هم از ما بیاموزند و به فرزندانشان یاد بدهند. و چرخه ای برای رزق معنوی خانوادمان باشیم.

آیات 18 تا 24 سوره حشر: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ 18. وَ لا تَکُونُوا کَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ19. لا يَسْتَوي أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ20. لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلي‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّرُونَ21. هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحيمُ22. هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِکُونَ23. هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْني‏ يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَکيمُ24.

 

✍️سیده مهتا میراحمدی

آیات 18 تا 24 سوره حشر: بازآفرینی محتوای دینی رزق معنوی فراخوان بازآفرینی محتوای دینی چرخه ای برای رزق معنوی خانواده چگونه رزق معنوی پیدا کنیم؟
4 نظر »

شربت آلبالو ارسالی از طرف مادر

ارسال شده در 25ام مرداد, 1396 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در دختران جمعه, فراخوان بازآفرینی محتوای دینی

وَ كُلُوا وَ اشرَبُوا وَ لـا تُسرِفُوا…)[1] اَعراف/31

چشمانم را برای دقایقی بستم و خودم را کنار دیگ مربای آلبالو رساندم . مامان پس کی این شربت آماده میشه؟
یه خورده مهلت بده چشم بهت میدم باید سرد بشه. چقدر این لحظات دوران کودکی برایم دلنیشن بود. اما دیگر این لذت هارا فقط و فقط شیشه شربت آلبالو ارسالی از طرف مادر برایم پر می کند….

کوتاه نوشت:به قلم سیده مهتا میراحمدی

بازآفرینی محتوای دینی سوره اعراف 31 شربت آلبالو شربت آلبالو ارسالی از طرف مادر فراخوان بازآفرینی محتوای دینی مینیمال همه چیز همین‌جاست کوتاه نوشت
1 نظر »

یاسین بی سر قرآن و تسبیح پاره

ارسال شده در 25ام مرداد, 1396 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در دختران جمعه, فراخوان بازآفرینی محتوای دینی

احب الله من احب حسینا

دوستم دارد، خدارا می گویم، این را زمانی فهمیدم که مهر یاسین بی سر قرانش و آن تسبیح پاره آغشته به عطر یاسش را در دلم انداخت.

کوتاه نوشت به قلم سیده مهتا میراحمدی

احب الله من احب حسینا بازآفرینی محتوای دینی تسبیح پاره فراخوان بازآفرینی محتوای دینی کوتاه نوشت درباره امام حسین کوتاه نوشت درباره محرم یاسین بی سر قرآن و تسبیح پاره
نظر دهید »

رابطه صبر با ازدواج

ارسال شده در 25ام مرداد, 1396 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در روایت‌های همسرانه, دختران جمعه, فراخوان بازآفرینی محتوای دینی

سوره النحل آیه ۱۲۷ : وَ اصْبرِ وَ مَا صَبرْکَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لَا تحَزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لَا تَکُ فىِ ضَیْقٍ مِّمَّا یَمْکُرُون‏

وصبر کن در آنچه به تو رسید و نیست صبر تو مگر به توفیق خدا. و غمگین مشو بر تسلط یافتن ایشان بر لشکر تو. و مباش دلتنگ از آنچه مکر با تو می‏ کنند.

چقدر معنای ایات به زندگی و روزمره های ما نزدیک است، گاهی انقدر آدم های دورو برت و با آن اخلاق های بدشان و مشکلات، خودشان را به ادم می چسبانند که دوست داری یک لحظه دیگر هم در این دنیا نباشی، چه برسد که حالا حالا باید نفس بکشی.
در این مواقع یاد سفارش های مادرم قبل از عقد میفتم. ( دخترم دیگه فکر نکن خونه خودت خونه ی خاله هستا اینجا دیگه سر هر چیزی نمیتونی گریه کنی
و بری تو اتاق بست بشینی تا یکی بیاد و منتت رو بکشه اونجا باید همه چی رو خودت مدیریت کنی و سختی هارو تحمل کنی و صبور باشی.)
من هم از روی خجالت گونه هایم قرمز می شد و سرم را پایین می انداختم. همیشه تنها کسی که می توانست روی من تاثیر بگذارد مادرم بود، چون می دانستم تنها کسی که واقعا صبور است مادرم است حالا پدرم که از او صبورتر، اما خب من دخترم و بیشتر نگاه و رفتارم به مادرم است.
وقتی که نوجوان بودم و می دیدم که مادرم در آن همه سختی ها سکوت می کند و زیر لب می گوید الله اکبر توکل به خدا اشک در چشمانم جمع می شد و از طرفی هم که دختر احساساتی بودم همیشه ی خدا در این مواقع دلم برای مادرم می سوخت که فقط سکوت می کرد و نگاهش به اسمان بود.
حالا این روز ها حرف هایش مثل یک گوشواره آویزه ی گوش هایم هست و ثانیه ای هم از گوش هایم برشان نمی دارم، هر وقت اطرافیانم با کارهایشان یا مشکلات روی سرم خراب می شوند سکوت می کنم و توی دلم از خدا کمک می خواهم. اما صبر همیشه برایم نماد مقاوت و شجاعت بانویی ست که در برابر آن همه مشکلات کمر خم نکرد و فرمود من جز زیبایی چیزی نمی بینم چه دلنشین است این سخن، هروقت ناامید شوم یاد این صبر حضرت زینب دلم را آرام می کند و زیر لب می گویم یا حضرت زینب من و دخترم را زیر آن چادر خاکیت پناهی ده.

بازآفرینی محتوای دینی رابطه صبر با ازدواج صبر فراخوان بازآفرینی محتوای دینی همه چیز همین‌جاست
نظر دهید »

فانتزی همه دختردار ها

ارسال شده در 25ام مرداد, 1396 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع, روایت‌های مادرانه, فراخوان بازآفرینی محتوای دینی

لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَخْلُقُ ما يَشاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّکُورَ سوره شوری 49

تنها خدا راست ملک آسمانها و زمین، هر چه بخواهد می‌آفریند، به هر که خواهد فرزندان اناث (دختر) و به هر که خواهد فرزندان ذکور (پسر) عطا می‌کند.

بعضی از روز های هفته تصمیم می گیرم که یک فیلم نگاه کنم تا خستگی های کل هفته ام را از تنم بیرون کنم، پاشدم و آرشیو فیلم هایم را زیرو رو کردم تا اینکه فیلم محمد رسول االله را پیدا کردم، چون خاطره ی خوبی از این فیلم داشتم تصمیم گرفتم که دوباره از نو ببینمش سفره نهار را چیدم و فیلم را پلی کردم، زینب هم محو فیلم شده بود و انگار خوشش آمده بود، رسیدیم به آنجای فیلم که آن مرد عرب در حال زنده به گور کردن دخترش بود، و آنقدر صحنه ای که پیامبر کودک را در اغوشش گرفت برایم لذت بخش بود که من هم زینب را از صمیم قلب بغل کردم و فشارش دادم و بوس بارونش کردم،
زینب هم مات و مبهوت من را نگاه می کرد.
این قسمت فیلم کلا در هر بازه زمانی برای ما ادما اتفاق میفتد چه قبلا و چه الان اما فقط حال و هوایش فرق می کند، قبل ها دختر را زنده به گور می کردند اما الان از چند ماه قبل هزار تا دکتر می روند که جنسیت فرزندشان را خودشان معلوم کنند و دست توی کار خدا ببرند، برای چی اخه؟ برای اینکه به نظر خودشان پسرداشتن خیلی کلاس دارد و پیش خانوادشان سربلند می شوند، حالا دختر باشد یا پسر چه فرقی به حال پدر و مادرش دارد؟ خب معلوم است هر دو برای پدرمادرشان شیرین اند اینکه دوست دارند پسر داشته باشند فقط و فقط به خاطر حرف مردم است اما در هرصورت مردم حرف خودشان را خواهند زند، اما من که دخترم دارم از اینکه خدا به من یک دختر ناز و گوگولی داده هزار بار شکرش می کنم که چقدر من و همسرم را دوست داشته که به ما دختر داده، و یکی از فانتزی های زندگی من این است که پیامبر هم یک دختر داشته چه چیز بالاتر و افتخار تر از این ؟؟؟ خدایا شکرت همین که ما کنار هم سلامت هستیم خودش برایمان کافیست.

بازآفرینی محتوای دینی سوره شوری 49 فانتزی همه دختردار ها فراخوان بازآفرینی محتوای دینی
1 نظر »

تکبر

ارسال شده در 23ام مرداد, 1396 توسط لاله سرخ در فراخوان بازآفرینی محتوای دینی

او نمی‌داند با چه کسی درافتاده از بس که تکبر در جانش نفوذ کرده است.زندگی‌اش درست مثل من است. فکر می‌کرد حالا که اسم اعظم خداوند را می‌داند و مستجاب الدعوه است می‌تواند بی اذن خدا هر کاری دلش خواست انجام دهد.فهمیدم که هنوز خدا را نشناخته‌ای.نگاهش کن به دستور فرعون دست به دامان خداوند شده تا بتواند موسی را گیر بیندازد.عجب احمقی است این بشر، حتی الاغ زبان بسته‌اش را هم بخاطر راه نیفتادن به باد کتک گرفت و کشت. همین را می‌خواستی، حالا بخاطر این غرورت خداوند تو را از عرش پایین کشید و به فرش انداخت.خنده‌دار است، بلعم با اینکه داستان تکبر و رانده شدنم از درگاه خداوند را می‌دانست باز افسارش را دست من سپرد. خداحافظ دیگر کارم با تو تمام شد.

پی‌نوشت:
اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِى ءَاتَيْنَهُ ءَايَتِنَا فَانسلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشيْطنُ فَكانَ مِنَ الْغَاوِينَ(۱۷۵) حكايت كسى را كه آيه هاى خويش به او تعليم داديم و از آن به در شد و شيطان به دنبال او افتاد و از گمراهان شد، براى آنها بخوان .(۱۷۵)
سوره مبارکه اعراف

بلعم باعورا ، اسم اعظم
نظر دهید »

نماز

ارسال شده در 22ام مرداد, 1396 توسط لاله سرخ در فراخوان بازآفرینی محتوای دینی

پدر دوست دارد که نمازش را همیشه در مسجد بخواند. به قول خودش نماز جماعت یک حال دیگری دارد. با این حال من ندیدم پدر بعد از آمدن از مسجد حالش تغییری کرده باشد. همیشه همان صورت بر افروخته و ابروهای گره خورده در هم را دیده‌ام. من تابحال ندیده‌ام پدر چگونه نماز می‌خواند که اثری در روحیه‌اش ندارد. خودم اعتقاد دارم که نماز خواندن فایده‌ای ندارد. هدر دادن وقت است. امشب با پدر بخاطر نماز نخواندنم دعوایم شد.مادر در آشپزخانه مشغول صحبت با پدر است. مادر می‌گفت:آخه چرا بچه رو اذیتش می‌کنی؟پدر با عصبانیت می‌گفت: این که بچه نیس پانزده سالش شده…. من نمیدونم چرا خدا به من ی بچه‌ی بی‌نماز داده.بعضی وقتها فکر می‌کنم جلوی پدر خم و راست شوم تا دیگر به من سرکوفت نزند، گرچه من همین خم و راست شدن پدر را هم ندیده‌ام.

پی نوشت:

امام زین العابدین (ع) : _ ایشان کودکانشان را دستور می داد تا نماز مغرب و عشاء را با هم بخوانند و نماز و ظهر و عصر را نیز با هم بخوانند و در مورد این که هر نمازی را در وقت فضیلت و مخصوص خودش بخوانند بر آنان سخت نمی گرفت.به آن حضرت عرض شد: آن ها نماز را در غیر وقت فضیلتش می خوانند. امام فرمود: این کار برای آنان بهتر است از این که بخوابند و نماز نخوانند.

نظر دهید »

امر به معروف و نهی از منکر

ارسال شده در 22ام مرداد, 1396 توسط لاله سرخ در فراخوان بازآفرینی محتوای دینی

با همه‌ی سختی هایش عمری را با چادرش زندگی کرده بود و هیچ وقت حاضر نبود حجابش را ترک کند. می‌گفت:"من نمی‌توانم بدون چادر جلوی نامحرم باشم.” از دیدن زنان بد حجاب ناراحت می‌شداما می‌گفت زندگی آنها به من ربطی ندارد هر کسی را در قبر خودش می‌گذارند. حتی با آنها رفت واآمد می‌کرد و به مهمانیشان می‌رفت، ولی هیچ وقت ناراحتی خودش را ابراز نمی‌کرد. فکر می‌کرد اعتراض او باعث از هم پاشیدن روابط فامیلیشان می‌شود.حالا بعد از گذشت سالها و بزرگ کردن فرزندانش وقت استراحتش بود. اما اضطراب نمی‌گذاشت او یک لحظه آرامش داشته باشد. تمام فکر و ذهنش به دختران بد حجابش بود و اینکه هر چه برایشان در مورد حجاب توضیح می‌داد گوششان بدهکار نبود. وقتی مادر شروع به نصیحت می‌کرد بچه ها می گفتند:"چرا شما اینقدر به ما گیر میدی. دخترهای فامیل هم مثل ما هستند ولی مادراشون به اونا گیر نمیدن.
“قال رسول الله صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله : “لا یَزالُ النّاسُ بِخَیرٍ ما أمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنکَرِ وَتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَ التَّقوى فَإذا لَم یَفعَلوا ذلِکَ نُزِعَت مِنهُمُ البَرَکاتُ، وَ سُلِّطَ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ و َلَم یَکُن لَهُم ناصِرٌ فِى الأرضِ وَ لا فِى السَّماءِ"تا زمانى که مردم امر به معروف و نهى از منکر نمایند و در کارهاى نیک و تقوا به یارى یکدیگر بشتابند در خیر و سعادت خواهند بود، اما اگر چنین نکنند، برکت‏ها از آنان گرفته شود و گروهى بر گروه دیگر سلطه پیدا کنند و نه در زمین یاورى دارند و نه در آسمان.(تهذیب الاحکام، ج6، ص181، ح22)

نظر دهید »

ذلیل

ارسال شده در 20ام مرداد, 1396 توسط لاله سرخ در فراخوان بازآفرینی محتوای دینی

چند ماهی است که با خانواده‌ی شوهرش بگو مگو کرده و دیگر به دیدن آنها نرفته است. وجدانش تاب نمی‌آورد ولی هر بار با زمزمه‌ای آتش دلش شعله‌ور می‌شود. خواهرش می‌گوید:"اگه می‌خوای عروسی باشی که ازت حساب ببرن خودتو ذلیل نکن.”
امام صادق علیه السلام می‌فرمایند:” ذلیل آن کسی است که ستم می‌کند، یعنی اگر ترک دعوا بر وفق حق و عدالت است اقدام کن و به گفته‌ی آنانکه مانع این کارندترتیب اثر نده.”

نظر دهید »

دنده شیش!

ارسال شده در 18ام مرداد, 1396 توسط پیچک در تجربه زیسته

آقای فروغی می گفت وقتی جواب سوالی رو بلد نبودید؛ جواب ندهید فقط یک کلمه بگویید: ” نمیدانم!” و خودش هم همیشه همینجوری برخورد می کرد. چندین بار پیش آمده سوالی ازش پرسیدم که جوابش را نمی دانسته؛ به جای پر حرفی، یک کلمه “نمیدانم” گفته و خلاص! برخلاف من  که بعضی وقتها به جای گفتن نمیدانم، دنده شش رفتم و شرمنده شدم.

تازه آیین نامه را قبول شده بودم و باید می رفتم دست فرمان. سوار ماشین آموزشگاه شدیم. پرسید:” تا حالا رانندگی کردی؟” گفتم:” نه، فقط چندبار سعی کردم از شوهرم یاد بگیرم که …”

_آهااا خیلی خب! این، دنده است؛ میدونی که؟!"  و ادامه داد:” این دنده چنده؟”

در حالیکه با چشم، انگشت اشاره اش را که روی شماره های دنده جا به جا می شد؛ دنبال می کردم، گفتم:"یک”

_این؟

_دو

_این؟

_سه

او می پرسید و من سریع جواب می دادم.

_این؟

_چهار

_این؟

_پنج

_این؟

_شیش!

خنده امانش نداد. همینطور که سعی می کرد جلو خنده اش را بگیرد، جوریکه من خیلی ضایع نشوم؛ گفت:"دنده شیش نداریم؛ این دنده عقبه!”

سوتی بدی بود. حسابی خراب کرده بودم با این حال نمی شد نخندم. خودم را جمع و جور کردم و خجالت زده گفتم:” گفتم که چیزی از ماشین و رانندگی نمیدونم. به هرحال، اینطور که بوش میاد تا یه مدت سوژه ی خنده تونم. شما راحت باشید!” اما دیگر چه فایده؟! کاش قبل از جواب دادن، یک کم فکر می کردم و به جای دنده شش رفتن، ترمز میگرفتم!

دنده شیش سوتی نادانی نمیدانم
1 نظر »
  • 1
  • ...
  • 36
  • 37
  • 38
  • ...
  • 39
  • ...
  • 40
  • 41
  • 42
  • ...
  • 43
  • ...
  • 44
  • 45
  • 46
  • ...
  • 48

همه چیز همین‌جاست،

همه چین همین جاست روایت هایی از زندگی و روزمره‌های زنان طلبه

موضوعات

  • همه
  • اولين روزه من٫
  • ايرانگردي
  • بدون موضوع
  • تجربه زیسته
  • تجربه نگاری اربعین
  • تنها دلخوشی
  • تور گردشگری
  • جادوی قلم
  • خاطرات تبلیغی
  • خانم معلم
  • داستانک
  • دختران جمعه
  • دل نوشتـــه
  • روایت‌های دخترانه
  • روایت‌های مادرانه
  • روایت‌های همسرانه
  • روزنگار
  • عکس‌نوشته
  • فراخوان بازآفرینی محتوای دینی
  • ماه رمضان
  • مناسبت‌ها
  • نقد فیلم
  • نهی از منکر غیر مستقیم
  • کتابخوانی

آخرین مطالب

  • من شلختم؟
  • تربیت در عصر دیجیتال
  • جادوی قلم
  • یک خاطره برای تمام عمرم
  • خانه رویایی 
  • خدایا مرا پاک بپذیر
  • یادش بخیر 
  • بهترین کتابی که در 1402 خواندم
  • دروغ‌های دم افطار
  • من و آشپزی‌های خانم‌کاپوچینو
  • دنیای سجاده سبز‌ها قشنگه...
  • خط خطی های ذهن یک مادر
  • ایا من مادر خوبی هستم؟
  • حاضری ثواب بچه‌داریت رو بهم بدی؟
  • چرا بانوان محجبه حضور کمرنگی در مجموعه‌های ورزشی دارند؟
  • قانون آزادگی با داشتن حجاب 
  • دیوار کوتاه تر از آخوند
  • خدا
  • بفرمایید بهشت 
  • معرفی کتاب « سقای آب و ادب »

پیوند ها

  • کافه دنج
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
  • بانک سوالات و جزوات حوزه علمیه خواهران
  • پاییز
  • بهار سمنان
  • دیروزانه
  • صهباء
  • گهر عمر
  • چهل تکه
  • وبلاگ من
  • سیب ترش
  • نوک مدادی
  • حرف نخست

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس