آخرین دختر کتاب آخرین دختر، سرگذشت و داستان زندگی دختری به نام نادیا مراد را روایت میکند که ایزدی است و در روستایی به نام کوچو در شمال عراق زندگی میکند. دختری که در سرش آرزوهای بزرگ دارد اما یکدفعه سر و کلهی داعش پیدا میشود و آرزوهایش همچون سرابی… بیشتر »
کلید واژه: "رمیصا"
ارسال شده در 23ام تیر, 1398 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع, مناسبتها, دل نوشتـــه
#به_قلم_خودم #عکس_تولیدی رو به رویت میایستم، از عمق جانم چشمانم را راهی پیچ و خمهای گلدستهات میکنم. ضربان قلبم به شمارش میافتد، قند در دلم آب میشود. مگر میشود روبهرویتان ایستاد و زیبایی مطلق را ندید؟بهشت من اینجا و روبه روی شماست.نگاهت میکنم… بیشتر »
از ۲۵آبان ماه دوسال پیش، تا همین چند ثانیه قبل هرروز به وبلاگ گروهیمان سرمیزنم. اما نشده بود که اینقدر نام رمیصاء کنجکاوم کند. تااینکه امروز صبح استاد تفسیرمان به نام این بانواشاره کرد. ازصبح و شلوغهایی امروز که خلاص شدم. با خاطری آسوده خودم را… بیشتر »
ارسال شده در 16ام اردیبهشت, 1398 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع, روایتهای مادرانه, روایتهای همسرانه
#به_قلم_خودم خانهداری کلفتی نیست. همینطور که خودش را با بچه ها سرگرم کرده بود، یکدفعه به خودش تشر زد:« خانهداری یعنی چی پس؟» بعدش بدون معطلی پاسخ داد:« خانهداری یعنی کلفتی دیگه! »چشمانم از حدقه بیرون زد و نگاهمان برای یک لحظه به هم خیره ماند. آن… بیشتر »
ارسال شده در 23ام بهمن, 1397 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع, روایتهای مادرانه, روایتهای همسرانه
#به_قلم_خودم #عکس_تولیدی مأمن شهدایی خانهمان دنجتر از همیشه شده است. با جزیره مجنون یک قدم فاصله داریم، با فکه دو نگاه و خوردهای و از طرفی با کربلای شلمچه همسایهایم...قم و حرم حضرت معصومه گوشه چشمانمان است.سوریه، حرم حضرت زینب و حضرت رقیه سلامالله… بیشتر »