چند روز پیش که درباره معنای زندگی فکر می کردم خیلی برایم سوال شد که واقعا معنای زندگی من چیست؟
شاید دراوج جوانی معنای زندگی برایم خوشحالی و خوش گذرانی بود اما حالا دیگر به خوشحالی فکر نمی کنم به این فکر می کنم که برای خودم و خانواده ام
و کشورم مفید باشم، وقتی بین رشته دانشگاهی مورد علاقه ام و حوزه و طلبه شدن یکی را انتخاب کردم معنای زندگی ام به شدت تغییر کرد، یک دفعه با یک خواستگار طلبه و دفترچه ثبت نام حوزه خواهران مواجه شدم، نشستم و دو دو تا چهار تا کردم و بیخیال دانشگاه و رشته مورد علاقه ام شدم و حوزه را انتخاب کردم و تصمیم گرفتم طلبه شوم.
حالا معنای زندگی برای من به گونه ایست که احساس مسوولیت می کنم درباره احکامی که آموختم، از احکام وضو و نماز گرفته تا سخت ترین هایش مثل حج و … تصمیم گرفتم از هم سن و سال های خودم شروع کنم.
وارد گروه دوستانه ی دوستان دبیرستانم شدم و با دخترها کلی گپ زدم و بالاخره فهمیدند که من طلبه شدم، وقتی دوستانم فهمیدند که طلبه شدم انبوه سوالات احکام بود که به سراغ من می آمد، یکی می پرسید:(( موقع وضو گرفتن باید چند بار آب روی صورتم بریزم ؟ یا یکی دیگر می گفت من روزه قضا دارم چیکار باید کنم؟ )) و سوالاتی شبیه به این.
من هم برای اینکه خودم و جایگاهم را پیششان حفظ کنم با آرامش کتابم را کنارم می گذاشتم و جواب سوالاتشان را به نحو صحیح می دادم. این کار هم برای خودم، یک مباحثه ای بود و هم یک تجربه و یک کار خیر.
خب بالاخره ما جوان ها هم باید از یک جایی شروع کنیم تا تجربه اش را هم به دست بیاوریم نقطه شروع کار و اشتیاق من به آموختن احکام به دوستانم حدیثی بود که از پیامبر اکرم خوانده بودم این حدیث معنای زندگی مرا تغییر داد.
.پیامبر اکرم (ص) : هرکس یک مساله شرعی از احادیث ما پیرامون حلال و حرام و مسائل دینی اش را بیاموزد خدای تعالی هزار گناه او را بیامرزد و شهری از طلا به وسعت دنیا برایش در بهشت بنا کند و به عدد هر موئی که در بدنش قرار دارد برایش حج مقبول می نویسند. بحارالانوار جلد 1 صفحه 214