از بازیهای توی کوچه که خسته میشدیم، به خانه برمیگشتیم. انگار وقتی کودک بودیم، مجالی برای سَررفتن حوصله نبود. توی آشپزخانه به دیوار خیرهخیره نگاه میکردیم تا توی خطوط مبهم کاشیها برای خودمان شکلی پیدا کنیم و کلی ذوق زده شویم. بین بازیهایمان که روی… بیشتر »
کلید واژه: "خانه"
پلهها را نفس زنان و دوتا یکی که بالا بروی، گرسنه میشوی. زمانی که در طبقهی اول، عطر لیموی قرمه سبزی جا افتاده ای مشامت را قلقلک می دهد، میفهمی امروز هر خانه چه غذایی را آماده کرده با بوهای مختلفی که دست به دست هم میدهند و به مشامت میرسند. گوشهایت… بیشتر »