یک، دو، سه میشمرد، شکلات، عروسک و چند چیز دیگر. سه سالهها آرزوهایشان به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد.
چه میشود که دختری سه ساله تَهتَه آرزویش دیدار بابایش میشود؟
تاریکی، تنهایی و سرمای سخت فضا را برای نفس کشیدنش سخت کرده، هقهقها گلویش را آزرده و گریههای مداوم از غمِ دوری پدر، دل اهلِ خرابه را ریشتر از پیش میکند.
چشمانش را که روی هم میگذارد، کابوس او را رها میکند از شیرینی رویای پدر داشتن.
عطر و بویِ پدر دلش را حسابی چِلانده، معطرترین انسان روی زمین پدرش بود. حس کرده پدر باید همین اطراف و نزدیک او باشد.
منتظر است، صدایش کند:«دخترم…» تا پَر بکشد به آن سو و بخزد در آغوشِ پرمِهرِ پدر.
دیدار برای دخترک مُیَسر و همراه پدرش راهی شد، داغِ نبودنش را به دل عمه جانش گذاشت.
قرنها گذشته و دختران زیادی منتظر پاسخ سوال مَن الذی ایتمنی هستند.
به نجف رسیدیم. از قبرستان وادیالسلام عبور کردیم تا به حرم برسیم. گنبد طلایی حرم از دور دیده میشد. موکبهایی برای پذیرایی زوار در حال خدمت بود. بعد از بازرسی وارد حرم شدیم. گوشیهارا به امانت دادیم. با کولهپشتیها، راهی صحن حضرت زهرا شدیم. صحنی بزرگ که همه زوار، آنجا استراحت میکردند. حتی مردها توی راهپلهها استراحت میکردند.
سرویس بهداشتی و حمام های بسیار تمیز. طبقه زیرین صحن، سمت چپ.
در صحن حضرت زهرا، همه موکبها ایرانی است. صبح، ظهر، عصر و شب به زوار خدمت میکنند. فقط باید صف بایستید که طبیعی ست.
ما دو شب در نجف ماندیم که این دو شب به راحتی در همان صحن استراحت کردیم. پتو هم موجود بود. نماز جماعت هم در صحن برپا بود.
حرم امیرالمونین بهتر است چند نفری به زیارت بروید تا به ازدحام اقایان برنخورید.
در بازار خرید نکنید چون بارتان سنگین میشود و در پیاده روی خسته میشوید.
در نجف نکتهی خاصی برای گفتن ندیدم چون انقدر راحت بودیم که اصلا با سختی مواجه نشدم حتی با وجود بچه و یا بارداری. همه چیز نزدیک و در دسترس است.
برای زیارت حتما یک نفر را کنار وسایل و کولههایتان بگذارید.
ادامه دارد..
قسمت شش
به قلم: سیده مهتا میراحمدی
کالسکه را بعد از جمع کردن یا بالای ون میگذاشتند یا باید کنار خودمان نگه میداشتیم. که مسوولیت این کار با برادرانم بود.
ونها تا دو سال پیش سر جاده اصلی به علت ازدحام و ترافیک مسافرهارا پیاده میکردند. اما از سال گذشته دیگر تا جاده اصلی سامرا میروند و پیاده روی 3ساعته سامرا هم دیگر خداروشکر کم شد. مسیر پیاده روی سامرا واقعا خودش یک پیادهروی جداگانه بود، آب و هوایش خشکتر بود. در بین راه، تریلیها و ماشینهای رایگان هم وجود داشت. اما مردها هجوم میآوردند و زنها و بچهها فرصتی نداشتند تا به ماشینها برسند.
آب برای کودکان همیشه همراه خود داشته باشید. چون تا حرم و موکبهای ایرانی نیم ساعتی فاصله است. اگر به موقع به اتوبوسهای رایگان برسید چند دقیقهای میرسید.
در این سفر باید زبر و زرنگ بود.
وقتی به نزدیکی حرم رسیدید موکبهای ایرانی زیادی وجود دارد که به زوار خدمت میکنند. در سامرا همهی موکبها برای ایران است.
ورودی حرم از ابتدا با داربست جدا میشود. صف بازرسی طولانی است، اما ماموران عراقی کسانی که کودک داشته باشند را بدون نوبت به داخل میفرستند. همه خادمان بازرسی، بانوان ایرانی بودند.
هرچه بخواهم از سامرا بگویم کم گفتهام. سال اول که سامرا رفتم اربعین 95 بود. هنوز ضریح چوبی بود و سرتاسر با پارچه مشکی پوشیده شده بود. حرم در حال بازسازی بود. اما هیچ چیز شوق زیارت را کم نمیکرد. سال 96 که دوباره به سامرا رفتیم ضریح جدید نصب شده بود. صحن کامل بازسازی شده بود. صحن بالا و رواق پایین کامل برای استراحت زوار اماده شده بود. خیلی عالی بود، حتی پریزهایی برای شارژ گوشی تعبیه شده بود. شبها از موکبها پتو میگرفتیم. و تا نماز صبح میتوانستیم استراحت کنیم. وسایل و کولههایمان را هم میتوانستیم با خود به داخل ببریم.
ما اصلا در سامرا ذرهای احساس خطر نکردیم. خیلی خیلی سامرا حال و هوای خوبی داشت.
برای رفتن به نجف باید به سمت گاراج میرفتیم. باید تا جاده اصلی پیاده میرفتیم. بعد از رسیدن به جاده اصلی، اگر ماشین پیدا شد که از همان ابتدا کرایه میکنید. اما اگر ماشینی نبود باید تا گاراژ بعدی پیاده بروید یا ماشین کرایه کنید تا گاراژ.
ما تا مسیری پیاده رفتیم. و بعدش یک تریلی سوارمان کرد و تا گاراژ برد.
و دنبال ون با قیمت مناسب تا نجف گشتیم. از سامرا تا نجف حدودا 5 ساعت یا کمتر فاصله است. چون ترافیک ورود و خروج هم معطلی دارد.
ادامه دارد….
قسمت شش
پ ن: الان که دارم از سامرا مینویسم، دلم پر میکشه برای حرم. واقعااااا یکی از لذت بخشترین قسمت سفر اربعین همین زیارت سامراست. حتی اون پیاده روی هم لذت داشت. اگر از من بپرسن باز با اسن شرایط میری بدون معطلی میگم آره حتما.
نزدیک اذان مغرب به کاظمین رسیدیم. از دو ایستگاه بازرسی عبور کردیم. کوله پشتیها بازرسی شد. وارد خیابان اصلی حرم شدیم. بازارهای مختلف دور تا دور حرم وجود دارد، البته قیمتهایشان سر به فلک میکشد.
کاظمین هم مثل سایر حرمهاست و نمیتوان چیزی با خود به داخل حرم برد. کولهها و گوشیهای همراهتان را، باید به امانات بدهید. اگر کودک همراه خود دارید خوراکی خشک فراموشتان نشود. یک نایلکس همراه خود داشته باشید تا کفشهایتان گم نشود.
حرم مطهر بزرگ و تمیز و زیبا بود. زینب با خوشحالی توی صحن بازی میکرد. از این آبخوری به آن آبخوری میدوید. زینب تازه بازیاش گرفته بود و من خسته بودم. اما سعی میکردم به زینب هم خوش بگذرد. پس طاقت خود را بالا ببرید.
حرم مطهر ساعت 12 شب بسته میشود و دوباره بعد از نماز صبح باز میشود.
در کاظمین موکبهای ایرانی بسیاری وجود دارد. اگر کودک همراه خود دارید باید از همان سر شب جای خود را قطعی کنید.
ما هر دفعه با چند خانواده دیگر به خانه اهالی منقطه رفتیم و مهمانشان شدیم. بستگی به زمان و افراد دارد. ما ساعت 12 با چند خانواده ایرانی راهی منزل میزبان شدیم. هوا تاریک و خنک بود.
خانه میزبان 2 طبقه بود و طبقه اول اقایان و طبقه دوم مخصوص بانوان بود. بسیار مهماننواز بودند. با اینکه سر شب شامخورده بودیم اما باز برایمان دلمههای برگ مو آوردند با یک ظرف پر از خیار که بویش فضای اتاق را پر کرده بود.
آب گرم برای استحمام و شست و شوی بچه فراهم بود. ما چون چنددفعه به این موردها برخورده بودیم، میدانستیم کجا زوار را به منزل میبرند. البته همیشه با چند خانواده ایرانی همراه میشدیم. “اسم منطقه و خیابان را به یاد ندارم، بیشتر همراه خانوادههای ایرانی که انها هم کودک همراه خود داشتند این مسائل را پیگیری میکردیم”
صبح بعد از نماز و صبحانه، بسمت گاراژ و خیابان اصلی رفتیم تا به سامرا برویم.
گاراژ خاصی ندارد، معمولا ونها کنار خیابون یا در مسیر مقصدشان را اعلام میکنند و سر قسمت با مسافران چانه میزنند.
همراه خود پول نقد داشته باشید اما در کیف یا جیبتان نگذارید. یک کیف کوچک یا جیب مخفی درست کنید تا در کشور غریب مشکلی برایتان پیش نیاید. عراقیها بیشتر 10هزار تومانی را میشناسند و قبول دارند.
مسافت کاظمین به سامرا 2 تا 3 ساعت فاصله است. اگر قصد دارید بروید سعی کنید با چند خانواده ایرانی همراه شوید. ما هم همیشه در کنار ونها با خانوادههای ایرانی آشنا میشدیم.گاهی هم با جمع زوار آقا که یکی دو تا خانم همراهشان بود ون کرایه میکردیم.
همراهان من، مادر، خواهر و دو برادرم بودند.
ادامه دارد…
قسمت شش
پ ن: عکس، کاظمین، اربعین 95. زینب 9 ماهه بود
به قلم:سیده مهتا میراحمدی
زمینش چند ده متری با دریا فاصله نداشت. فصل شالیکاری که میشد، زنان خانواده کمر همت میبستند و پاچههای شلوارشان را تا میزدند، چکمه میپوشیدند تا دانهدانه شالی برنج را در دل زمین بکارند.
پیرمرد چند وقتیست که دیگر زمینی برای شالیکاری ندارد. صاحبِجدید زمین را به کافه رستورانی شیک تبدیل کرده مشتریهای زیادی هم دارد. اینبار زنانی با پاچههای شلوار بالا کشیده، نه برای کار بلکه با سر و شکلی متفاوت میآیند، تا دل زمین را بهرنج آورند. همرنگی آنها با جماعتی به دل، رنج مینشاند. صدای هیاهو و خندههای گاه و بیگاهشان از سَرِ غفلت در کنار ساحل، آرامشِ امواج را مختل کرده، موجها پشت سر هم خود را به صخرهها میکوبند. مردگاهگاهی برمیگردد به گذشتهی نه چندان دور، مینشیند روی یکی از صندلیهای رستوران بغض و خشم را فرومیخورد. گذشته را به خاطر میآورد گذشتهای که حتی هنگام کار هم عفت لباسِ آدمیان بود. حیا و غیرت را گمشدهی این روزها میبیند و سکوت میکند. خیره به دریا میماند به دوردستها.
روز موعود فرارسید. 10 روز قبل از اربعین حسینی، از کرج به سمت مرز مهران راه افتادیم. سال اول با ماشین شخصی و سال دوم با اتوبوس به مرز رفتیم. مسیر و رفت و آمدها بدون هیچ مشکلی بود. نزدیک مرز به خاطر پارکینگ ها ترافیک ایجاد شده بود اما باز با این حال سخت نبود. شب را در مرز مهران چادر زدیم ک استراحت کردیم. آب و هوای آنجا بعد از نماز مغرب خنک میشود. اگر کودک همراهتان است لباس گرم دم دستتان باشد.
صبح زود بعد نماز به سمت گیتهای بازرسی راه افتادیم. از همان میدان اصلی اتوبوسهایی تعبیه شده است تا زوار را به سمت ورودی هدایت کنند. هزینه اتوبوس رایگان نیست و باید کرایه پرداخت کنید. تا جایی که در یادم است 2 سال پیش 1500 یا 2000 تومان نفری کرایه دادیم. این مسیر تنها اتوبوس اجازه رفت و آمد دارد.
در مرز، تعداد زیادی موکب وجود داشت که از زائران پذیرایی میکردند. ازدحام و جمعیت قابل کنترل بود و اصلا من و همراهانم، با اینکه کودک همراه خود داشتیم نه با نامحرمی برخورد کردیم و نه در صفهای طولانی ایستادیم. همه مسیر با داربست جدا شده و به راحتی قابل حرکت است. فقط محافظان و ماموران به ترتیب مردم را هدایت میکنند.
قبل از رسیدن به گیتهای اصلی عراق، گذرنامهها چندباری چک میشود. گذرنامهی هرکس باید دست خودش باشد.
بعد از گذاشتن از گیتهای بازرسی عراق و خوردن مهر ورود به عراق، یک چند متری تا گاراژِ ماشینها باید پیادهروی کرد. در گاراژ، ون و اتومبیلهای مختلفی، به تعداد زیادی موجود است. ماشین برای نجف، کاظمبن، سامرا و حتی کربلا. قیمت هرکدام نسبت به مسافت متفاوت است.
ما خودمان همیشه قبل از ورود به نجف به کاظمین میرویم. همانجا یک ون کرایه کردیم و به سمت کاظمین حرکت کردیم حدود 5 تا 7 ساعت در راه بودیم. در بغداد و اطراف حرم کاظمین ترافیک بود. و مجبور شدیم چند متری پیادهروی کنیم. در تمام مسیر موکبهای مختلفی وجود دارد و از میهمانان پذیرایی میکنند.
ادامه دارد…
قسمت چهار
به قلم: سیده مهتا میراحمدی
پ ن عکس: این موکب در مسیر کاظمین بود. موکب حضرت ام البنین. بسیار مهماننواز بودند. غذا رو خوردیم و برگشتیم توی ماشین. اقایی که دعوت میکرد و به زوار خوشامد میگفت اصرار داشت ما چند ساعتی بمونیم و استراحت کنیم. توی موکب زنها همه امور رو رسیدگی میکردند. و موکب در رفت و آمد زوار بود. اصلا خلوت نمیشد. گروه به گروه زوار مس امدند و پذیرایی میکردند. پای دخترم هم توی عکس دیدید؟؟
خودکاری که تازه خریدم را امتحان میکنم. جوهرش پُرِپُر است، برعکس من که خالی هستم. صفحهی کاغذ را جلوتر میکشم، تا جوهر بخزد، روی کاغذ و چند سطری بنویسم. اما نمیشود، نمیتوانم و شاید نمیخواهم. واژهها انگار لال شدهاند، صداها هم گوش ندارند.
چشمانم خیره میماند روی سفیدی کاغذ، سفیدی و دیگر هیچ.
شانههایم سنگین میشود. فرومیروم،در دریای افکار.
خودکار توی دستم، در این بین بیهدف صفحهی سفید جلوی رویم را خطخطی میکند، شاید رشتهی افکار آشفتهی این روزها خودش را نشان میدهد. خطخطیهای یک ذهنِ آشفته روی کاغذ چیزی است، که باقی میماند.
برای انتخاب کوله پشتی، دقت کنید بند کوله مناسب باشد و شانههایتان را اذیت نکند. هرچقدر کوله سبکتر باشد، شما آسودهتر هستید.
حالا چه وسایلهایی در کوله مورد نیاز است؟ برای کسانی که مجرد هستند و یا بدون بچه قصد سفر دارند توصیه میکنم فقط وسایل خیلی ضروری همراه خود ببرند.
1-مسواک 2-شارژر 3- یک دست لباس سبک 4- نخ و سوزن 5-صابون. سعی کنید تا حد امکان بار اضافی همراه خود نبرید. زیرا در کربلا باید قبل ورود به حرم از روز اول، وسایلهایتان را به امانات تحویل بدهید. لازم به ذکر است که در حرم امام حسین و حضرت ابالفضل اجازه بردن کوله پشتی را به حرم و رواقها ندارید. فقط میتوانید یک کیسه کوچک همراه خود به داخل ببرید. البته باز قطعی نمیتوان گفت. گاهی خدام اجازه میدهند و گاهی اجازه نمیدهند. برای کسانی که کودک دارند کیسههایشان به صورت دقیق بازرسی میشود، اما باز با این حال وسایل اضافی نبرید. به کمی خوراکی خشک، پوشک و لباس و یک اسباب بازی کوچک بسنده کنید.
کسانی که کودک همراه خود دارند، من با تجربه ای که دارم این وسایل را پیشنهاد میکنم.
1- فلاکس کوچک
2- پوشک ” خیابان روبه روی حرم امام حسین علیهالسلام یک داروخانه بزرگ دارد، اما با این تورم و گرانی، حتما قیمت پوشک در عراق بالا باشد”
3- چند دست لباس برای کودک+لباس گرم “سعی کنید لباس و شلوارهای کودکتان را در کیسه های کوچک دسته بندی کنید تا در صورت تعویض و برداشتن لباسها از کیفتان بقیه وسایل به هم ریخته نشود.”
4-کیسه فریزر. 5-دستمال کاغذی 6-صابون 7-شیشه شیر
8- یک اسباب بازی کوچک و یا عروسک که باطری نداشته باشد.
9- یک دفتر نقاشی و مداد ” در حرم، و یا در بین مسیر و موکبها، بهترین سرگرمی برای کودکان نقاشی ست وقتی خسته هستید و کودکتان تازه روی خوش نشان داده است و دنبال بازیگوشی است دفتر نقاشی کمک حالتان است”
10- سرلاک و یک قاشق وکاسه کوچک برای مواقعی که خوراکی دردسترس نداشتید.
11-پتوی سبک “بعد از نماز صبح تا ساعت 9 هوا کمی خنک است. شبها هم همینطور. البته داخل رواقهای حرم امام حسین و حضرت ابالفضل همیشه خنک است.به دلیل حجم بالای زوار همیشه در 24 ساعت شبانه روز کولرهای حرم روشن است. “
برای کسانی که کودک به همراه دارند قطعا کوله پشتیشان سنگین خواهد بود، اما چون کالسکه همراه خود دارید و کوله را روی کالسکه حمل میکنید سختی خاصی ندارید.
خودتان را قبل سفر آماده کنید. با بچه سفر کردن شاید سخت باشد، اما میتوانسختی را کم کرد. طوری که نه کودک اذیت شود نه مادر.
ادامه دارد
پ ن: دوستان اگر سوال و یا نکته خاصی دارید زیر این پست کامنت بگذارید.
قسمت سوم
✍به قلم: سیده مهتا میراحمدی
دفترچه ای تهیه کردم و وسایل مورد نیاز را یادداشت کردم. اولین چیزی که یادداشت کردم یک کالسکه بود. سال اولی که قصد سفر داشتم تجربهام کمتر بود و یک کالسکه کوچک تهیه کردم تا در پیاده روی دست و پایم را نگیرد. اما در هنگام پیاده روی، آنچه که حدس میزدم اشتباه از آب در آمد و کالسکه کوچک در راه اذیتم کرد. پس یک کالسکه معمولی و راحت با خودتان ببرید. من در سفر دومم کالسکه را از نجف اطراف قبرستان وادی السلام تهیه کردم.
دومین چیز، برای کسانی که کودک همراه خود دارند یک فلاکس کوچک است که اگر کودک گرسنهاش شد و به خوراکی دسترسی نداشتید، برایش سرلاک درست کنید.
سومین چیز، یک کوله پشتی مناسب است. تا حد امکان کولهتان را سنگین نکنید، زیرا در هنگام پیاده روی، کوله پشتی سنگین، شما را از پا در می آورد و هل دادن کالسکه در مسیرهای طولانی و حتی بدون یک مرد شمارا خسته میکند.
همراهان من، مادر، خواهر و برادرم بودند. مسئولیت همه چیز، در هرزمان، با خودم بود و فقط در زمان خستگی برادر و خواهرم کمکم میکردند. سعی کنید در این سفر خودتان را از لحاظ روحی قوی کنید تا خستگی، لذت سفرتان را کم نکند.
ادامه دارد…
پ ن: کالسکه سمت راست همان کالسکه کوچکی است که سال اول برای دخترم تهیه کردم. همه چیزش خوب بود جز دسته کوتاهش و 3 چرخه بودنش. همه توی راه از فسقلی بودن کالسکه و دخترم خوششان می امد و عکس می گرفتند. در عکس سمت راست دخترم 9ماهه و در سمت چپ دخترم 1 سال و 9ماهه است.
قسمت دوم
✍به قلم: سیده مهتا میراحمدی
سوم محرم بود، سفرهی روضهی خانگی مادرم پهن بود و مداح روضه میخواند. دلم که شکست، نذر کردم. حضرت رقیه را واسطه کردم، تا برات کربلایم را از پدر بزرگوارش بگیرد. میگویند دستانش کوچک است، اما گرههای بزرگ را باز میکند. برای من هم، همین شد یک هفته بعد، ورق برگشت.
تنها گامِ سختِ این سفر، رضایت همسرم بود، به آقا متوسل شدم و رضایت همسرم را از ایشان خواستم.
در وهلهی اول و دوم با مخالفت همسرم روبهرو شدم. تعجب نکردم، میدانستم راضی کردنش کار سختی است. خسته نشدم، امیدم به خدا بود. چند روزی گذشت. بار سوم شد و باز دوباره از همسرم اجازه سفر خواستم. انگار معجزه شده بود، همسرم اینبار دیگر با رضایت کامل اجازه سفر من و دخترم را داد و این شد که ما هم خودمان را آماده سفر کردیم.
اولین گام سفرم را خودِ امام حسین علیهالسلام درست کرد. حالا باید خودم برای ادامهی راه تلاش میکردم.
قدمِ اول مراجعه به دفتر پلیس10+ بود، تا گذرنامههایمان را بگیرم. دیگر مثل قبل نمیتوانستم اسم و عکس دخترم را در گذرنامه خود بزنم. باید برای دخترم هم گذرنامه جداگانه میگرفتم. در کل هزینهیِ گرفتنِ هر گذرنامه 180 تومان شد و یک هفته بعد به دستم رسید. قدمِ دوم گرفتن ویزا بود که آن هم 10 روزه درست شد.
قدم سوم هم ثبت اسامی در سامانه سماح بود تا به مشکل برنخوریم. امسال به دلیل توافقات ایران و عراق دیگر نیاز به گرفتن روادید نیست ،فقط لازم است در سامانه سماح ثبتنام کنید.
حالا برای بستن کولهبار سفر باید از تجربههای دوستانم استفاده میکردم. چند نفر از دوستان حوزویام، چندسالی بود که با بچههای شیرخوارهشان به کربلا رفته بودند. فرصت خوبی بود، تا اطلاعات کافی را از آنها بگیرم و سختی راه را با تجربههایشان کم کنم.
ادامه دارد. شما هم از تجربه های سفرتان در اربعین بنویسید