#مادرانه
#روایت_زن_مسلمان
من یک مادرم.
شغلم خانه داری است ، صبح ، هنگام اذان بر میخیزم و کمتر فرصت میکنم تا شب چشمی بر هم بیاسایم؛ حدود ساعت شش مشغول آماده کردن صبحانه میشوم، صدای فس فس کتری و بخار خارج شده از آن نشان از زندگی میدهد.
کثیفی های ظروف را به دست آب سپردم ، جارو برقی را روشن کردم و ویژ ویژ تمیزی را مهمان فرش های مان کردم.
باید ناهار را آماده کنم ، وضو میگیرم و مشغول نگینی خرد کردن پیاز ها میشوم ! ترکیب وضو با غذا عجب ترکیب دلچسبیست ! مثل چیپس و ماست موسیر !
الحمدالله در عوض نداشته های مان هر روز غذای نذری داریم، مدیونید فکر کنید هر روز در حسینیه ای هستیم و در صف طولانی نذری؛ هر روز که وارد آشپزخانه میشوم نیت میکنم و غذای نذری به نیت یک معصوم آماده میکنم و عطر ، بو و برکت را از آن حضرت میخواهم، امروز هم مهمان سفره ی سراسر نعمت کریم اهل بیت ، امام حسن مجتبی (ع) هستیم ! به امید آنکه هر کجا خطا رفتیم ایشان دستمان را بگیرند.
✍️ پرستوی مهاجر