#کتابخوانی_نوروز
از زمان نوجوانی عاشق کتاب هایی بودم که نویسنده اش تمام خاطراتش را توی یک کتاب می گنجانده، کلا خودم هم عاشق خاطراه بازی هستم و حتی کوچک ترین چیزی که برای من خاطره ساخته باشد را توی یک کیف قدیمی که برای دوران کودکی ام است نگه می دارم، این کتاب که توی ایام نوروز خوانده ام، دوباره مرا به ذوق و شوق آورد که کنار مادری کردنم دست به کتاب هم بشوم، وقتی ساعت دوازده شب زینب و علی را می خواباندم، سریع سراغ کتاب می رفتم و از خاطره های تلخ و شیرین معصومه داستان هزاران تجربه و صبر می آموختم، کتاب من زنده ام، روایت دختر هفده ساله ای ست که با سه دوستش در اوایل جنگ ایران و عراق اسیر می شوند، این اولین کتابی بود که از خواندنش سیر نمی شدم گرچه خاطره های تلخی هم داشت اما به خواندنش می ارزید، حالا قرار است تابستان، خاطرات این چهار دختر را با گروه تئاتر دختران بسیجی البرز به روی صحنه ببریم.
#کتابخوانی_نوروز
#چالش_کتابخوانی
«ملاصالح»
کتاب ملاصالح سرگذشت شگفتانگیز مترجم اسرای ایرانی در عراق، ملاصالح قاری، میباشد.
ملاصالح جوانی و نشاطش را در مبارزه با ظلم و استبداد، در زندان شاه و اسارت در زندانهای عراق سپری کرده است.
پیش از انقلاب رفتار ماموران مخوف ساواک را دیده و درک کرده، سختیهای دوران جنگ، مهاجرت مردم و خانوادههای جنگ زده را تجربه کرده و فعالیتهای فرهنگی و سیاسی داشته است.
وی مردی است که وجودش عزت و سربلندی برای شهرش آبادان و کشورش ایران است؛ اما امروز با درآمدی ناچیز، زندگی سادهای را سپری میکند.
او این زندگی پرفراز و نشیب را با توکل به خدا طی کرده است.
این کتاب باارزش، مستندی است از ستمهای ناروا بر یک ملت و معرفی مردی که نماد ارزش اسلامی است.
ملاصالح یک قهرمان غریب است که توصیه میکنم همگی با خواندن کتاب، با یکی از مردان خدا آشنا شویم و دغدغههای یک مجاهد ایثارگر را بیشتر بشناسیم.
این کتاب ساده و روان است؛ افرادی که دغدغه دارند با فرهنگ ایثار و دفاع مقدس آشنا شوند، حتما این کتاب را مطالعه کنند.
#ايرانگردي_مازندران
#سوادكوه
تعطيلات نوروزي رو به اتمام بود و ما به دعوت خواهر همسر عازم سفر به بابلسرو منزلشان شديم.
صبح زود راه افتاديم. هواي بهاري و سرسبزي حومه جاده را خيلي دوست داشتم. رفتيم تا به جايي رسيديم كه هر بار بدون توجه از كنارش رد مي شديم.راهمان به سمت پارك جنگلي جوارم كج شد،
كه در منطقه زيرآب شهرستان سواد كوه قرار دارد.
ابتدا فكر ميكرديم فقط خودمان هستيم كه آمديم اما چند پيچ را رد كرديم، مسافراني را كه در
کلبه هایی چوبی و زيبا روي دامنه كوه و با فاصله اقامت داشتند ديديم.
کلبه هایی جذاب كه کلبه های کتابهای قصه را ترسيم ميكرد.
تمام كمپ ها را تا بالا رفتيم،چند قهوه خانه و دكان براي سرويس دهي بود. براي برگشت دور زديم.منظره اي زيبا را براي عكاسي مناسب ديدم وسط جاده جايي كه درختانش درهم رفته بود وشبيه به تونل شده بود، عكسهايي از خودمان در كنار چشمه ي آب و طبيعت سرسبز گرفتيم.رايحه جنگل قويتر شد زير پايم را كه نگاه كردم پر از سبزي خوش عطر اوجي بود. اوجي نوعي پونه است كه در غذاهاي مختلف ويا به عنوان سبزي خوردن مورد استفاده قرار ميگيرد،خانواده را براي چيدنش ترغيب كردم.
سبزيها را درون كيسه ريختم.راه افتاديم و عطري خوش را تا پايان سفر همراه خود كرديم.
سال نو بهانه اي شد تا براي اولين بار، علي را به منزل مادربرزگم ببرم، اين اولين مهماني رسمي علي بود، لباس هاي كوچولويش را تنش كردم و راهي منزل مادربرزگ شديم، بعد ازاحوال پرسي با مادربزرگ، علي را گوشه اي از خانه خواباندم، مادربزرگ هم، به اتاق رفت و از همان گنجه قديمي اش، پول هاي نو عيدي را بيرون آورد، توي دستش هم يك شاخه نبات و مقداري نمك بود، من با تعجب به نبات توي دستش نگاه مي كردم و نمي دانستم مي خواهد چه كار كند، مادربزرگ نزديك علي رفت و پيشاني اش را بوسيد و توي دست راستش، نبات را گذاشت و توي دست چپش نمك ريخت، عيدي اش را هم زير سرش گذاشت و با لهجه زيبايش قربان صدقه علي رفت، همه به مادربزرگ خيره شده بوديم كه يك دفعه رو به من كرد و گفت: نبات را به عنوان شيريني داده ام چون علي براي اولين بار به خانه من آمده، نمك را هم براي نمك گير شدن توي دستش ريخته ام كه زود به زود به ديدنم بيايد، لبخندي زدم وتشكر كردم، تازه دوهزاريم افتاده بود كه اين رسم و رسوم قديمي مادربزرگم است. هميشه مادربزرگ مارا با كارهاي قديمي اش غافل گير مي كند. چه خاطره ي خوبي برايم به يادگار گذاشت اين كارش هيچ وقت از ذهنم بيرون نمي رود و من هم، رسم و رسوم مادربزرگ را با خودم به آينده خواهم برد.
#ایرانگردی_سمنان
#سرخه
شهر مذهبی و تاریخی سرخه در ۱۷۰ کیلومتری تهران و در جاده مواصلاتی تهران مشهد در مسیر جاده ابریشم قرار دارد.
وجود مساجد قدیمی از قرن اول در این شهر، حکایت از مذهبی بودن این شهر دارد.
مسجد امام هادی علیهالسلام واقع در محله کلان سرخه، مسجد امام حسین علیهالسلام در محله بیرون دژ، واقع در روبروی حسینیه شهدا در مرکز شهر، مربوط به عهد قاجار و مسجد جامع و مسجد چهلستون با معماری زیبا و چشمنواز مربوط به قرن دوم ه.ق از مساجد تاریخی این شهر میباشند.
مسجد جامع در خیابان محرم واقع است که در بین مردم محلی به مسجد آقا علی حوض مشهور است. خیلی برایم جالب بود تا علت مشهور شدن به این نام را بدانم. اما چیزی دستگیرم نشد، اما آنچه من برداشت میکنم، با وجود مسجدی دیگر(امام حسن عسکری) مشهور به آقا علی چال، یا بنٓا و سازنده این دو مسجد فردی به نام علی آقا بوده یا خان و بزرگ آن وقت این قریه، علی نام داشته است.
بنای فعلی دارای دو شبستان بزرگ مجزا مجاور هم، یکی در جنوب و دیگری در شمال آن میباشد که نزدیک دو متر از سطح کوچه مجاور پایینتر است.
شبستان غربی شامل شش ستون قطور و چهار گوش با زوایای بریده است که طاق ضربی مسجد بر روی آنها و دیوار شبستان قرار گرفته است.
شبستان جنوبی که مستطیل شکل میباشد و محراب آن منتهیالیه سمت جنوب بنا قرار دارد.
در شمال این شبستان، راهرویی وجود دارد که بر سردر آن کاشیکاری معرقی به تاریخ ۱۳۴۵ ه.ش و بر روی آن بخشی از آیه ۱۸ سوره توبه نوشته شده، به چشم میخورد.
مسجد چهلستون سرخه متعلق به قرن دوم هجری است که به دستور امام علی(ع) در بلاد اسلامی ساخته شده است که یکی از شبستانهای الحاقی به مسجد جامع سرخه بوده است که در بافت قدیم شهر قرار گرفته و در طول زمان چندین مرتبه تغییراتی در آن بهوجود آمده است .
آیت الله ارسطو از علما و بزرگترین شاگردان شیخ مرتضی انصاری در این مسجد اقامه نماز داشته است.
از خصوصیات بارز این بنا ستونهای ظریف هشت ضلعی آجری و طاق های جناقی تند میباشد که شباهت زیادی به کارهای دوره زندیه دارد و از 40 ستون این بنا هم اینک 32 ستون آن بیشتر باقی نمانده است.
مساحت این بنا 351 متر است که دارای یک ایوان ورودی و یک هشتی زیبا میباشد که به این بنا جلوه خاصی بخشیده و از طریق این هشتی میتوان وارد شبستان اصلی شد. با توجه به کویری بودن این منطقه، ساخت شبستان در زیرزمین، به دلیل استحکامات بالا و مقاومت در برابر سرما و گرما بوده است.
در لبههای اضلاع بام مسجد طاقنماهای قوسدار و کمعمق وجود دارد که در تابستانهای گرم برای برگزاری نماز جماعت مغرب و عشاء و مراسم مذهبی از فضای بام بهره میبردند.
بسم الله
#ایرانگردی
#کرمانشاه #قصرشیرین
روستای پدریام برارعزیز
روستایی از توابع شهرستان قصرشیرین استان کرمانشاه
مرزیترین روستای شهرستان
روستایی که پس از گذشت سی سال از دفاع مقدس، هنوز رنگ و بوی جنگ را دارد یا بهتر است بگویم دیگر رنگ و بویی ندارد، زیرا از آن روستای خرم و آبادی که خانوادهام و اهالی باقیمانده از آن همیشه خاطره نقل میکنند، فقط تپههای خاکیاش پا برجاست و دیگر نشانی از زندگی در آن نیست.
روستایی که حدود ۲سال است به کشاورزانش اجازه کشت محصول را داده اند، آن هم بدون سکونت در آن، محصولاتی که غالباً بدلیل عدم سرکشی به موقع و سالیان سال خالی از سکنه بودنش یا خوراک گرازها میشود یا در خوشبینانهترین حالت بدلیل راکد بودن ۳۰ساله زمینهایش محصولی به اندازهی سهم خانواده و دوستان از آن برداشت نمی شود.
مادرم تعریف میکند در روستای ما رسم بر این بوده که در زمان برداشت، اولین محصول یا همان نوبرانه محصول را در بین اهالی روستا تقسیم میکردند و علاوه بر آن بنا به وسعت و بضاعت هر خانواده تعدادی از درختان باغات میوه را به نیت برکت در رزق و به شکرانه وفور نعمت نذر میکردند، اما اکنون از آن باغات خرم چیزی جز مشتی خاک باقی نمانده.
چند روزی است که اطلاعیه فراخوان ایرانگردی را دیدم، اولش نمی دانستم کدام شهر را انتخاب کنم، اما بعد به فکر روستای پدریام افتادم که غریب و تنها شده و حتی هیچ عکسی از آن وجود ندارد، آلبوم های قدیمی خانوادگی را گشتم، به چند نفر از اهالی روستا زنگ زدم اما دریغ از یک قطعه عکس، بنده خدا راست هم می گفت، آن زمان به این وسعت دوربین نبوده، اگر هم عکسی هست، عکسهای خانوادگی است که نمیشود استفاده کرد.
به ناچار سراغ اینترنت رفتم، با عناوین مختلف اسم روستا را سرچ کردم، هر چه بیشتر گشتم کمتر یافتم، حتی بخاطر جامعیت به سراغ “گوگل مَپ” هم رفتم اما انگار هیچ وقت چنین نقطه جغرافیایی هیچ جای ایران وجود نداشته، حداقل من نتوانستم پیدا کنم.
و آن روستای خرم و آباد سالهاست که دیگر حتی در یادها هم جایی برایش نیست…..
ایرانگردی البرز: طالقان
طالقان يكي از شهرستان هاي استان البرز است، اصالت من هم به آنجا بر مي گردد، روستاي اورازان، يكي از روستاهاي طالقان است كه آب و هواي كوهستاني و بكر دارد و پر است از درخت هاي گردو، آلبالو و آلو، تمام ساكنين روستا سادات هستند، تمام اوقات فراغت كودكي من هم در اورازان سپري شد، وقتي پنج ساله بودم پدرم در بالا محله روستا، خانه اي با حياط بزرگي ساخت كه از حياطش تمام روستا زير پايمان بود، روبروي خانه مان هم خانه قديمي جلال آل احمد بود، جلال آل احمد نويسنده معروف، يك كتاب به نام اورازان دارد و تمام رسم و رسوم و حتي لهجه هارا هم در آن به خوبي نوشته است، زيبايي اين روستا به خاطر بكر بودن و امام زاده اش است، امام زاده سيد علا الدين و سيد شرف الدين كه اين دو بزرگوار از نوادگان امام محمد باقر عليه السلام هستند. مي توانيد براي اطلاعات بيشتر درباره روستا و شهداي روستا به ادرس زير مراجعه كنيد.
shohadayeorazan.persianblog.ir
از جاذبه های گردشگری استان خوزستان، حرم مطهر حضرت دانیال نبی علیه السلام در شهر شوش است.
حضرت دانیال یکی از پیامبران بنی اسرائیل است که در قرن هفتم پیش از میلاد میزیست. وی از نسل حضرت داوود و از نوادگان حضرت ابراهیم علیه السلام است.
نقل است که امام علی علیه السلام در مورد زیارت ایشان فرموده :” مَن زارَ أخی دانیال کَمَن زارَنی"؛ یعنی هر کس برادرم دانیال را زیارت کند مانند کسی است که مرا زیارت کرده است.
گفتنی است در برخی منابع شیعی آمده حضرت دانیال یکی از چند پیامبری است که فرماندهی سپاه امام مهدی (عج) را به عهده خواهد داشت.
بسيار سفر بايد تا پخته شود خامي
#ایرانگردی_سمنان
ماركوپولو فكر كنم ديگه ته گرفته بود ?
راستي از شهر من سمنان (قومس يا كومش)هم گذر كرده بود.
شما هم بياييد تا اگر از سفر نپختيد از گرماي هوا پخته شويد.?
شهرمن كويريست با مردماني مهربان و آرام و با
اخلاق
اما از لطف خدا شهر شهميرزاد تفرجگاه ماست و مكاني براي فرار از گرما ، سرسبز و خوش آب و هوا پر از گردو و آلو و خوردني هاي خوشمزه، البته تابستان شهميرزاد رو به شما پيشنهاد ميدهم.سرسبزي و خنكاي هوا محيط دلچسبي رو فراهم ميكند.
آثار و بناهاي تاريخي هم كم ندارد مسجد جامع با مناره خشتي، مسجد امام، دروازه ارگ،امامزاده يحيي عليه السلام برادر گرامي امام رضا عليه السلام و… .
از آنجايي كه در مسير مشهداست هر ساله مسافران شبي را مهمان شهر ما هستند.
تصاويري از جاي جاي شهرم تقديم نگاه مهربانتان.
آمدم در فراخوان جاذبه های گردشگری استان شرکت کنم یاد اتفاق تلخ دیروز علی آباد افتادم.
علی آباد، منطقه ای نزدیک فرودگاه اهواز است که چاههای نفت آن را در برگرفته اما جز هیچ و شاید چیزی فراتر از آن برایش عایدی نداشته.
دیروز که خوش و خرم از سفر مشهد به خانه برمیگشتیم، سر خر را به سمت منزل خان داداش کج کردیم که گذرمان به منازل تصرفی افتاد. اولش خیال کردم از سفر زیارتی مشهد، به کمالاتی رسیده ام و چشم برزخیم باز شده یا طی الارض کرده ام و سر از سرزمینهای اشغالی و فلسطین و درگیریهای خیابانی جوانان سنگ به دست و نظامیان چکمه پوش و ماشینهای حفاظدارشان درآوردم اما بعد از اینکه شوهرم از یکی از آقایان لباس شخصی _که من نفهمیدم نظامی هست یا از بچه های شرکت ملی حفاری _پرسید:«چه خبره؟!» و او هم به فارسی سلیس جواب داد:« نامه ی دادستانی داریم» تازه متوجه شدم نه خیر، اینجا خوزستان است، سرزمین عجایب! مادری دست پسرک سهچهار سالهای را محکم گرفته بود و برای حفظ سرپناه با یک لشکر مرد غولتشن بحث میکرد. دلم ریش شد. نمیتوانستیم از آن مسیر رد بشویم. شوهرم دور زد و من که طعم فقر را به خوبی چشیدهام از پنجره ی ماشین به آقای لباس شخصی گفتم:« دادستان خودش تو چه خونه ای زندگی میکنه؟!»
راستش نمیتوانم به صرف دیدن چند صحنهی اوقاتتلخکن قضاوت کنم اما چند سوال مدام ذهنم را مشغول کرده است:
_آیا آدم در زمین مادریاش متصرف و متجاوز است اما آنکه برای بیرون کشیدن طلای سیاه از قلب خانهمان، از آن سر کشور آمده، متصرف و متجاوز نیست؟!
_چه کسی با چه مجوزی زمین مادری مان را در اختیار بیگانه قرار داده که حالا با حکم دادستانی ما را از خانهمان بیرون کنند؟!
_گیرم که ما متصرف، آیا ایام عید و شادی وقت مناسبی برای تخریب سرپناه مردم است؟!
ظاهرا تعطیلات نوروز برای همهی هموطنان ایرانی، روزهای شادی و گردش و تفریح نیست و عزیزانی در همسایگی ما زندگی میکنند که اگر پایشان را از خانه بیرون بگذارند، سرپناهی را که با زحمت و دسترنج خود ساخته اند، از دست خواهند داد.