اینبار دلم راهی سرزمین داستانها شد. داستانهای عجیب و غریب نه!! دنیای رازآلود انسانها.
در این کتاب، نویسنده با شیوهای اخلاقگرایانه سعی دارد با نگاهی خلاق دنیایی را ترسیم و معرفی کند، که درونش رویدادها و پدیدههای اجتماعی مختلفی وجود دارد.
این مجموعه داستان، یک روایت سطحی از یک موقعیت را بازگو نمیکند بلکه موقعیتها بهانهایست برای نشان دادن عمق آنها.
اگر طرفدار داستانهای کوتاه 2000 کلمهای هستید این کتاب را بخوانید.
کتاب پسران سالخورده
نویسنده: حسامالدین مطهری
نشر: اسم
قیمت:20هزارتومان
به قلم: سیده مهتا میراحمدی
موضوع: "بدون موضوع"
بعد از افطار منتظر فرصتی بودم تا کتاب را دست بگیرم و مطالعه کنم. انقدر که ذوق خواندنش را داشتم دل به دریا زدم و گفتم: باید امشب هرطور شده یک صفحهاش را بخوانم.
زمان همراهی کرد و یک سبد بزرگ، اسباب بازی جلوی بچهها خالی کردم و مشغول بازی با وسایلشان شدند.
نشستم روی مبل و همراه نویسنده، راهی سفری پر خاطره شدم.
کتاب زن آقا، روایتی از همسر طلبهای است که در ماه رمضان همراه با خانواده 4 نفریشان به سفر تبلیغی میروند و یک ماهی کنار اهالی روستا توی خانه نقلیای که پنجرهاش رو به حیاط مسجد باز میشد زندگی میکنند.
روایتها و خاطرات این کتاب بسیار خواندنی است و پر از درس نکته، مخصوصا برای ما همسران طلبه شیرینیاش دوچندان است.
این کتاب فراز و فرود سفرهای تبلیغی را نشانمان میدهد، زوج جوانی که دغدغهمند برای اهدافشان، مسیر 1000کیلومتری را طی میکنند تا به وظیفهشان عمل کنند.
پیشنهاد میکنم کتاب را مطالعه کنید.
قیمت کتاب: 18هزار تومان
انتشارات سوره مهر
نویسنده: زهرا کاردانی
به قلم: سیده مهتا میراحمدی
پ ن: عکس تولیدی
بسم الله
مسیر خانه تا حوزه را قدمزنان میروم. با اینکه مسیر حدود ۱۰ دقیقه بیشتر نیست، اما گرمای هوا طاقت فرساست. نگاهم به سایه درختان میافتد. از کنار پیاده رو قدم برمیدارم تا شاخ و برگ درختان مانند چتری روی سرم سایه بیندازد و قدری از شدت گرما بکاهد. اما هر قدر خود را به تنه درختان نزدیک میکنم، باز هم خبری از درختِ باگذشتی نیست که دست نوازشگرش را بر سرم بکشد و من را حتی برای چند لحظه مهمان خنکای سایهاش کند.
در فکر فرو میروم که چرا با وجود عمر دراز برخی از آن درختان، خبری از سایه لطفشان نیست! چند قدم جلوتر چشمانم به چند درخت میافتد که سایه شاخ و برگشان کل پیاده رو را پوشانده است. اول گمان میکنم دلیل گسترش سایهشان عمر زیادشان است، اما خوب که نگاه میکنم متوجه میشوم، آنها از نیمتنه به بالا به چند شاخه تقسیم شدهاند که باعث شده بتوانند فضای بیشتری را پوشش دهند.
حال و روز این دو نوع درخت بیشباهت به ما انسانها نیست. برخیتنها به یک فرزند اکتفا کرده و سایه کوچکی از خود بر جای گذاشتهاند، اما برخی دیگر کمال خود را در تربیت فرزندان صالح بیشتر دیدهاند.
پ.ن: میتوان به جای تربیت ۱فرزند صالح، چندین فرزند را تربیت کرد تا افراد بیشتری از برکت حضور و وجودشان بهره ببرند.
به قلم: #سحر_سرشار
گاهی مطالعه یک کتاب، زندگی دوبارهای را به ما میببخشد. مثل شخصیتهای کتاب آن سوی مرگ، که برای مدتی به کما رفتند و خداوند فرصت دیگری را در اختیارشان گذاشت و آنها دوباره به زندگی برگشتند تا خطاهای گذشته را جبران کنند.
روایت این کتاب، از زبان سه شخصیت بازگو میشود که بر اثر حادثهای به کما میروند و برای مدتی روح از بدنشان خارج میشود و با جسم اثیریشان راهی آن دنیا میشوند.
صحنههایی از بهشت، جهنم و برزخ را میبینند و با اعمالشان رو به رو میشوند.
با خواندن یادداشت نویسنده کتاب، به طور شگفتانگیزی جذب کتاب شدم و از هیجان صدای گروپگروپ ضربان قلبم را شنیدم.
خواندنش دلهرهای درونم به پا کرد که دلیلش فقط خودم و اعمالم بودم.
گاهی آنقدر از خودمان و اعمالمان غافلیم که از یاد میبریم که دنیا فانی است و ما هم یک روزی از این دنیا میرویم.
با خواندن این کتاب، به یاد کلاسهای عقاید افتادم، انگار خط به خط کتاب عقاید را دوباره مرور کردم.
مطالعه این کتاب میتواند برای ایام ماه رمضان بسیار مفید باشد، توصیه میکنم حتما بخوانید.
قیمت کتاب: 30 هزار تومان
نشر معارف
تعداد صفحات 345
هفتمین کتاب 98
به قلم:سیده مهتا میراحمدی
ماهرمضان ماه نزول قرآن، فهم وانس بیشتر با کتاب الهیاست. اما غفلت ما باعث شده خواهر قرآن(اختالقرآن) در پستوها مهجور و پنهان بماند و از دیدن رویش و بهرهمندی از فضایل و کمالاتش بیبهره بمانیم.
کتابی که اگرچه موضوع آن دعا و نیایش است، ولی شامل بسیاری از حقایق علوم و معارف اسلامی و عرفانی، و قوانین و احکام شرعی و مسائل حساس سیاسی و اجتماعی و تربیتی و اخلاقی است که در شکل و قالب دعا روایت شده. راز و نیاز با خدا قدم اول مسلمانیست.
طلب خیر کردن و زبان بهخیر گشودن کاری پسندیده است. چه بهتر که با زبان امام سجاد علیهالسلام، سرچشمه فیض الهی از خدا خیر طلب کنیم.
در ابتدا به علم بیحد خداو حکمت بی پایانش اشاره دارند.درخواست رسیدن به مقام تسلیم و یقین از کسی که حد اعلای این صفات است نکتهی قابل توجهیاست که باید با تیزبینی به آن نگریست. در پایان این مناجات میا بنده و مولا، امام علیه السلام شیوهی مدح معبود را به ما یاد میدهند.
متن دعا:
اَللَّهُمَّ اِنّى اَسْتَخيرُكَ بِعِلْمِكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِهِ،
وَاقْضِ لى بِالْخِيَرَةِ، وَاَلْهِمْنا مَعْرِفَةَالْاِخْتِيارِ، وَاجْعَلْ ذلِكَ
ذَرِيعَةً اِلَى الرِّضا بِما قَضَيْتَ لَنا، وَالتَّسْليمِ لِما حَكَمْتَ، فَاَزِحْ عَنَّا رَيْبَ الْاِرْتِيابِ، وَ اَيِّدْنا بِيَقينِ الْمُخْلِصينَ، وَ لاتَسُمْنا عَجْزَ الْمَعْرِفَةِ عَمّا تَخَيَّرْتَ فَنَغْمِطَ قَدْرَكَ، وَ نَكْرَهَ مَوْضِعَ رِضاكَ، وَ نَجْنَحَ اِلَى الَّتى هِىَ اَبْعَدُ مِنْ حُسْنِ الْعاقِبَةِ، وَاَقْرَبُ اِلى ضِدِّ الْعافِيَةِ. حَبِّبْ اِلَيْنا ما نَكْرَهُ مِنْ قَضآئِكَ،وَ سَهِّلْ عَلَيْنا ما نَسْتَصْعِبُ مِنْ حُكْمِكَ، وَ اَلْهِمْنَا الْاِنْقِيادَ لِما اَوْرَدْتَ عَلَيْنا مِنْ مَشِيَّتِكَ، حَتّى لانُحِبَّ تَاْخِيرَ ما عَجَّلْتَ،وَ لاتَعْجيلَ ما اَخَّرْتَ، وَ لا نَكْرَهَ ما اَحْبَبْتَ، وَ لانَتَخَيَّرَ ماكَرِهْتَ. وَ اخْتِمْ لَنا بِالَّتى هِىَ اَحْمَدُ عاقِبَةً، وَ اَكْرَمُ مَصيراً، اِنَّكَ تُفيدُ الْكَريمَةَ، وَ تُعْطِى الْجَسيمَةَ، وَ تَفْعَلُ ما تُريدُ،وَ اَنْتَ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ قَديرٌ.
خداوندا از تو به سبب دانشت (كه به همه چيز آگاهى) درخواست خير دارم، پس بر محمد و آلش درود فرست،
و در حقّم به خير حكم كن، و شناخت آنچه را كه برايمان اختيار كردى به ما الهام فرما، و آن را براى ما سبب خشنودى به قضايت، و تسليم به حُكمت قرار ده، پس دلهره شك را از ما دور كن، - و ما را به يقين مخلصين تأييد فرما، و ما را دچار فروماندگى از معرفت آنچه
برايمان اختيار كرده اى مكن، كه قدر حضرتت را سبك انگاريم، و مورد رضاى تو را ناپسند داريم، و به چيزى كه از حسن عاقبت دورتر، و به خلاف عافيت نزديك تر است ميل پيدا كنيم. آنچه را از قضاى خود كه ما از آن اكراه داريم محبوب قلبمان كن، و آنچه را از حكم تو سخت مى پنداريم بر ما آسان ساز، و گردن نهادن به آنچه از مشيّت و اراده ات بر ما وارد آورده اى به ما الهام فرما، تا تأخير آنچه را تعجيل فرمودى، و تعجيل آنچه را به تأخير انداختى دوست نداريم، و هر آنچه محبوب توست ناپسند ندانيم، و آنچه را تو نمى پسندى
انتخاب نكنيم. و كار ما را به آنچه عاقبتش پسنديده تر، و مآلش بهتر است پايان بخش، كه تو عطاى نفيس مرحمت مى كنى، و نعمتهاى بزرگ مى بخشى، و هر چه مى خواهى آن كنى، و بر هر چيز قدرت دارى.
#صحیفه_سجادیه
#بهار_نوشت
ماه رمضان برایش جور دیگری بود، این یک ماه صفای دیگر داشت.
برای خانوادهاش این ماه همراه با دلهره و اضطراب بود، چون روش و عملش با همهی ماه رمضانهای دیگر تفاوت داشت. در مصلای خود به عبادت میپرداخت.
در اثر خبرهای شنیده و نشانههایی که خود میدانست و گاهی اظهار میکرد. ناراحتی و اضطراب درمیان خانواده و دوستانش پیدا شده بود.
چیزهای عجیبی میگفت.
در این ماه رمضان هر شب وقت افطار میهمان خانهی یکی از فرزندانش بود.
کمتر غذا میخورد. بچهها دلشان به حال پدر میسوخت. گاهی میپرسیدند:چرا اینقدر کم غذا میخوری؟
میفرمود:میخواهم خدای خود را در حالی ملاقات کنم که گرسنه باشم.
در حالی که انتظار میکشید، به آسمان نگاه میکرد.
میگفت:” حبیبم که به من خبرداده راست گفته نزدیکنزدیک است.”
تا شب موعود فرارسید.
او کسی نبود جز علیبن ابیطالب علیه السلام.
آخرین ماه رمضان را اینگونه گذراند.
پ.ن: ممکن است مرگ هرلحظه ما را در آغوش بگیرد.
شاید این آخرین ماه رمضان عمرمان باشد.
از خدا بخواهیم توفیق درک کامل این ماه را به ما بدهد.
#ادامه_دارد.
برگرفته از کتاب انسان کامل به قلم شهید مطهری
وارد غرفه کتاب نشر کاظمی شدم، به ترتیب لیست اسامی خریدم، کتابهارا از قفسه برمیداشتم و روی هم قرار میدادم، اما نمیدانم چه شد که آن لحظه کتابی که در مورد شهید خلیلی بود را سر جایش گذاشتم و ابووصال را که در لیست خریدم نبود برداشتم.
بعد از خواندن کتاب بود، که فهمیدم خود شهید دهقان امیری ارادت خاصی به شهید رسول خلیلی داشته است.
شاید قسمت بوده، ابتدا با زبان شهید دهقان با خصلتهای خوب شهید خلیلی آشنا شوم.
کتاب ابووصال، کتابی کم حجم و کوتاه، که به نقل از خانواده، دوستان و همرزمان شهید نوشته شده است.
کتابی که سرگذشت زندگی جوان بیستسالهای را روایت میکند که یک ماهِ به آرزویش میرسد و شهید میشود، ما میگوییم یک ماه، اما او سالها برای این آرزویش تلاش کرده است.
خوشا به سعادتش که اینگونه پای عقایدش ایستاد و در آخر سربلند این دنیا را ترک کرد.
پیشنهاد میکنم اگر زیاد اهل مطالعه کتابهای طولانی نیستید این کتاب را خریداری کنید+ خرید کتاب برای هدیه به نوجوانان وجوانان بسیار ایده خوبی است.
قیمت کتاب 8هزار تومان
ناشر: نشر کاظمی
تعداد صفحات 136
به قلم؛ سیده مهتا میراحمدی
بسم الله
هر سال فصل بهار زمینهای خشک، بایر و یخ زده جانی دوباره میگیرند. گیاهان و گلهای خودرو از دل زمین سر بیرون میآورند و روح آدمی را جلا میدهند.
منِ انسان هر سال این تحول را میبینم بدون اینکه توجهی به آن کنم.
زمین مرده را چه میشود که به فاصله چند روز اینقدر سرسبز و زیبا میشود؟ زمین که همان زمین است، آفتاب هم همان آفتاب، باران هم همان باران، پس دلیل این همه تغییر چیست؟!
دلیل این تحول هر چه که باشد، وقتی زمین بیجان را جانی دوباره میبخشد، پس میتواند جسم و روحِ منِ آدمی که خلیفة الله هستم را نیز جلا بخشد. فقط باید مسیرش را پیدا کرد و خود را در معرض نور الطاف الهی و ائمه (علیهم السلام) قرار داد و مابقی مسیر را به خالق یکتا سپرد، که او بهترین راهنماست.
به قلم: #سحر_سرشار
دو سه هفتهای میشود، دوشنبهها ساعت آخرمیهمان ناخواندهی کلاس پایهی اول سیکلم.شور و نشاط نوجوانی از برق چشمها و شیطنتهایشان نمایان میشود.
اسما، فاطمه، زینب، زهرا و چندین نفر دیگر. دخترانی ۱۶ساله با شخصیتهای متفاوت، بعضی آرام و بعضی شلوغ و پر سر و صدا.
این حال و هوایشان مرا هم سر ذوق میآورد.
با ورود به کلاس ، بعد از چند دقیقه صحبت روحیاتشان به دستم آمد. دخترانی مثل گل آفتاب گردان، تازه گلبرگهایشان باز شده به دنبال آفتاب میگردند. دورهی حساس و حیاتی را در زندگی میگذرانند.
در آسمان آبی و وسیع بالا سرشان باید خورشید حقیقی را پیدا کنند تا به اشتباه رو به خورشیدی دروغین سر نچرخانند.
از اینکه باید قدر وجود نازنینشان را بدانند، برای شناخت خود تلاش کنند با هم صحبت کردیم.
ساعتها به خوشی گذشت. گاهی با لبخند و گاهی با شبنمی از اشک روی گونهها.
چند وقتیست حس باغبانی را دارم که باید از این مزرعهی گل آفتاب گردان مراقبت کنم، حرفهایشان را بشنوم و تاکید کنم بستر خانواده مهمترین مکان برای رشد و بالندگیست.
بسم الله
بچههای همسایه قالیچهای گوشهی کوچه پهن کرده بودند و با هم مشغول خالهبازیشان بودند. چنان جدی بازی میکردند که انگار آنجا خانه واقعیشان است و آن نسبتها و سمتها را در دنیای واقعی دارند. من و همه کسانی که از کنارشان میگذشتیم، از جدیت بازی و دعواهای گاهوبیگاهشان خندهمان میگرفت. یک لحظه با خودم گفتم:« این چند دقیقه را با اینکه از اولش خودشان هم میگویند برویم خالهبازی کنیم و میدانند چند دقیقه بعدش باید همه چیز را جمع کنند؛ باز چقدر جدی میگیرند!»
بازی بچهها، به ذهنم تلنگر زد. فکر کردم بله، کارهای ما هم کم از بازی بچهها ندارد. با اینکه میدانیم چند روزی بیشتر مهمان این دنیا نیستیم اما دو دستی، سفت و محکم آن را چسبیدهایم. آنقدر محکم که احتمالا خدا و فرشتهها هم به این جدیتمان خندهشان میگیرد. بدترین قسمتش اما، زمانی است که در قیامت همه دور خالهبازیمان جمع شوند و لحظه به لحظهی آن را ببینند و از اصل ذات ما با خبر شوند. نگرانی از آن لحظه تمام وجودم را گرفت، اما بعد یاد قسمتی از مناجات شعبانیه از حضرت امیر افتادم که میفرمود:«إِلَهِي قَدْ سَتَرْتَ عَلَيَّ ذُنُوبا فِي الدُّنْيَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَى سَتْرِهَا عَلَيَّ مِنْكَ فِي الْأُخْرَى [إِلَهِي قَدْ أَحْسَنْتَ إِلَيَ ] إِذْ لَمْ تُظْهِرْهَا لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ فَلا تَفْضَحْنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ»؛ «خدايا گناهانى را در دنيا بر من پوشاندى، كه بر پوشاندن آن در آخرت محتاج ترم، گناهم را در دنيا براى هيچيك از بندگان شايسته ات آشكار نكردى، پس مرا در قيامت در برابر ديدگان مردم رسوا مكن»
به قلم: #سحر_سرشار