#به_قلم_خودم
ایران را آب برد و… .
سیل آمد و هرچه سرراهش بود، با خود برد. انگار غنمیتی بهدست آورده. بیشتر شهرهای کشور بارانیاند. آسمان بغض میشکند. مستمر میبارد. دل سبک میکند. سیلزدهگان اما با چشمانی خیس تر از باران منتظر کمکند.
قایق، خوراک، لوازمبهداشتی و خیلی چیزهای دیگر کم آوردهاند. مردم برای کمک پایکار میآیند. حادثه، همدلی و مهربانی را مغلوب نمیکند. ما هم سیل زدهایم.
ای نوح بیا و کشتی بیانداز؛ تا از سیل دنیا که هرروز ما را با خود میبرد، نجاتمان دهی. دستانمان را بالا گرفتهایم غرق شدن اما نای نفس کشیدنی برایمان نگذاشته.
دستانمان را به یاری بفشار تا بیشتر فرونرفتهایم. ما ملت دردیم، درد از ما مرد ساخته ومیسازد ولی غیبت طولانیات بیدردمان کرده آقاجان. انگار تنمان سست و یخ زده است.
بدون کمکت کاری از پیش نمیبریم.