همه چیز همین‌جاست

  • خانه
  • 1
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 16
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19
  • ...
  • 20
  • ...
  • 21
  • 22
  • 23
  • ...
  • 48

دیدار پس از غروب

ارسال شده در 15ام مرداد, 1398 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع, کتابخوانی

دیدار پس از غروب، روایتی ساده و دلنشین، از زبان همسر شهید مدافع حرم مهدی نوروزی است.
در این کتاب، از مردانگی‌هایی گفته می‌شود که فقط در جنگ و میدان نبرد خلاصه نمی‌شود بلکه همه مردانگی در مرکز خانواده مشاهده می‌شود. مردی که سایه به سایه همسر خود تکیه‌گاه اوست و نمی‌گذارد آب در دل خانواده‌اش تکان بخورد. مردی که همسرش را از عشق لبریز می‌کند و متقابلا همسرش جانش برای او در می‌رود و در کنارش، همه‌ی سختی‌ها و دوری‌ها را تحمل می‌کند و برای شهادت همسرش دعا می‌کند.
شهید مهدی نوروزی عاشق کربلا بود. این‌گونه شد که به سامرا رفت و مدافع حرم شد و در بیستم دی سال 93 به فیض شهادت نائل شد.
وقتی اسم سامرا را می‌شنوم، خود به خود منقلب می‌شوم و یاد گنبد و ضریحی که در حال بازسازی بود می‌افتم. خانه‌های متروکه‌ای که دیگر ساکنانی نداشت و خاک سرتاسر شهر را پوشانده بود و تنها زیبایی شهر همان گنبد طلایی بود که با داربست درحال بازسازی بود.
این کتاب عاشقانه‌های زیبایی را در لابه‌لای شجاعت و ایثار به خورد ما می‌دهد. حجم کتاب کم است و ارزش خواندن دارد.

کتاب دیدار پس از غروب
نویسنده: منصوره قنادیان
تعداد صفحات: 112
قیمت: 7500 هزارتومان

به قلم: سیده مهتا میراحمدی

1565102912k_pic_7f2b2b19-918a-4fff-872f-b1f825e7f57e.jpg

دیدار پس از غروب شهید مدافع حرم مهدی نوروزی شهید مداقع حرم مهدی نوروزی شیر سامرا محمدهادی معرفی کتاب خوب
6 نظر »

ابرهای پنبه‌ای

ارسال شده در 14ام مرداد, 1398 توسط بهاره شيرخاني در بدون موضوع

از بازیهای توی کوچه که خسته می‌شدیم، به خانه بر‌می‌گشتیم.
انگار وقتی کودک بودیم، مجالی برای سَررفتن حوصله نبود. توی آشپزخانه به دیوار خیره‌خیره نگاه می‌کردیم تا توی خطوط مبهم کاشی‌ها برای خودمان شکلی پیدا کنیم و کلی ذوق زده شویم. بین بازی‌های‌مان که روی جدول کنار کوچه می‌نشستیم، به آسمان خیره می‌شدیم تا از ابرهایی که فکر می‌کردیم مثل پنبه‌های حلاجی شده اند و باد آن‌ها را به آسمان برده اَشکالی با مفهوم بسازیم. تازگی‌ها فهمیدم همین کار ساده‌ای که انجام می‌دادیم چقدر در افزایش خلاقیت موثر بوده‌است.
ما مثل بچه‌های امروزی، مثل دخترم نبودیم. (که چند دقیقه‌ای یک‌بار آواز حوصله‌ام سر‌رفت سَر می‌دهد.)
با اینکه از صبح تا ظهر و گاهی هم بعد‌از ظهرها در حال بدو‌بدو از این کلاس به آن کلاس هستیم. امروز نه کاشی‌ها آن خطوط مبهم را دارند و نه بازی‌های کوچه برقرار است، تا روی جدول کنار خیابان بنشینند.
شاید حق دارند که با این اوضاع کودکی‌شان را توی صندوقچه پنهان می‌کنند و فقط یک‌سری مطالب ساندویچ شده از طرف دیگری را توی ذهن می‌چپانند و قُورتش می‌دهند.

ابر به قلم خودم بهارنوشت حافظه خانه خلاقیت عکس از خودم نقاشی کاشی کلاس کودکی کوچه
نظر دهید »

چادرِ سپید و سفید احرام

ارسال شده در 12ام مرداد, 1398 توسط بهاره شيرخاني در بدون موضوع

صف جلو، یکی‌بود یکی‌نبود داشت پُرمی‌شد. خودم را به صف رساندم و مُهر را جلوی رویم گذاشتم. سرش را جلوی صورتم کشید و با صدایی مهربان گفت:"می‌تونم اینجا بنشینم، جای کسی نیست؟”

گفتم:” نه بفرمایید، بنشینید.” وسایلش را روی زمین گذاشت و چادر سیاهش را تا زد. دست بُرد توی کیفش و چادر سفیدی را روی سرش انداخت. چادری سفید و ساده که کمی هم چرک تاب شده بود، برخلاف چادرهای رنگیِ صف‌های عَقبی.

نماز اول تمام شد. دست جلو بردم تا قبول باشدی بچسبانم تَنگِ مهربانی‌اش که چند دقیقه‌ی قبل ابراز کرده بود. نگاهم اُفتاد به نوشته‌هایِ ریزِ رویِ چادرش، کاروان حج. ذهن و دلم همراه شد، با کاروانی خیالی که همچون منی را همراه خود به سرزمین وحی بُرده‌بود. تکانی خوردم و به خودم آمدم. نمی‌دانم کی چشمانم وقت کرده بودند ببارند.

رنگ و روی چادرش نشان می‌داد، خیلی وقت است که حاجیه‌خانم صدایش می‌زنند و او هنوز به این عنوان وفادار مانده، یادگاری آن سفر را در نماز به همراه دارد. پیش خودم گفتم شاید بعدترها بخواهد این پارچه را به جای کفن بپیچند دورش تا گواهی دهد نمازهایش را یا آرامشی باشد برای او وقتی که هیچ کس به کارش نمی‌آید. سجده‌ی طولانی‌اش بعد از نماز فرصتی شد، تا این قاب را به تصویر بکشم.

شیرینی تجربه‌ی این سفر چه وقت به کام‌مان می‌رسد؟ شاید زود شاید دیر شاید هیچ وقت.

آرامش احرام به قلم خودم تجربه نگاری جماعت حاجی حج ذیحجه سفر سفید مسجد مهربانی نماز چادر
13 نظر »

از مقاومت تا ظهور

ارسال شده در 12ام مرداد, 1398 توسط بهاره شيرخاني در بدون موضوع

حفظ خانه و خاکی که جایگاهی بالاتر از جان و آبرو دارد، واجب است. وطن به انسان هویت می‌دهد، جایی که در آن متولد شدی و پا گرفتی. هویتی که نسل‌به نسل به ما رسیده، همراه با تاریخی که این هویت را ساخته است. برای حفظ این ارزش مقاومت کردیم و حالا این وطن تنها محدود به کشور ما و خاک ما نیست.بلکه تا قاره‌های دیگر هم ریشه دوانده‌است.
انقلاب ملت ما که هویت اسلام را دوباره زنده کرد و این ارثیه‌ی پدری را از شاه گرفت. سبب شد تا مرزها از بین بروند و همه برای حفظ اسلام بکوشیم.
انتفاضه‌ی مردم فلسطین که هنوز در رگ خاورمیانه می‌جوشد و خواهد‌جوشید. انتفاضه‌ و سنگ‌هایی در مُشت‌ که از دستان پدر در دستان فرزندش جای گرفته آماده‌ی نابودی اسرائیل هستند. مردم یمن که با دست‌ خالی کاخ آل‌سعود را با موشک‌هایشان به لرزه در آوردند و نمونه‌هایی از این دست بسیارند. نیجریه و شهیدانی که با خیزش رهبرشان شیخ زکزاکی سیاهی روی دشمنان را نشان دادند.
ثمره‌ی مقاومت حلاوت وشیرینی پیروزی را به دنبال دارد. مقاومت، مشارکت، وحدت و امید می‌خواهد و ملت مقاوم هیچ‌گاه خستگی و یأس را در وجودشان راه نمی‌دهند. می‌جنگند برای هدفی مقدس از مقاومت تا ظهور.

آسیا آفریقا اسلام انقلاب به قلم خودم بهارنوشت سوریه فلسطین لبنان مقاومت مقاومت اسلامی نیجریه پیروزی یمن
2 نظر »

ولنتاین شیعه‌ها

ارسال شده در 11ام مرداد, 1398 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع, مناسبت‌ها


در بارگاه ملکوتی جشنی برپاشده است. عرض و سماء شمیم رایحه‌ی یاس را در فضا می‌رقصانند.
جهان آفرینش، چنین پیوند مقدس و مبارکی را تا به حال ندیده است. پیوند دو فرشته پاک آسمانی؛ دو نور مقدس، دو عرش‌نشین بهشتی و زوجی بی‌نظیر و همانند.
چه ازدواج بابرکتی، چه کسی بهتر و والامقام‌تر از امیرالمومنین. کسی که از کودکی در دامان رسول خدا صل‌الله‌ علیه‌ و آله رشد کرده و قد کشیده است.
وقتی که امیرالمونین برای خواستگاری فاطمه‌الزهرا سلام‌الله علیها نزد رسول خدا پیش‌قدم شد، تبسم شیرینی بر لبان پیامبر خدا نمایان شد و فرمود:” بشارت‌باد بر تو ای اباالحسن، که پیش پای تو، جبرئیل بر من فرود آمد و پیام آورد که پیوند تو و فاطمه را خداوند در آسمان ها منعقد کرده است.”
و حال فرشتگان کِل زنان، دور سرِ این دو نازنین می‌چرخند و عرض و سماء را فدایشان می‌کنند.
چه فرخنده شبی‌ست.

سالروز ازدواج امیرالمونین علیه‌السلام و حضرت زهرا سلام‌الله علیها مبارک‌باد.

به قلم: سیده مهتا میراحمدی

1564767385k_pic_84f15304-5d88-4cdc-8589-a0c1d7dd625d.png

سالگرد ازدواج امام علی و حضرت زهرا متن ادبی متن ادبی درباده سالگرد ازدواج حضرت زهرا ولنتاین ولنتاین بچه شیعه ها ولنتاین شیعه‌ها
نظر دهید »

از مروه دل تا صفای کاظمین

ارسال شده در 11ام مرداد, 1398 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع, مناسبت‌ها


نگرانی در دامن زمین نمایان شده‌ است و مضطرب است. وقتی که می‌خواهد امامش را درون دامنش بگذارد، دست و پایش می‌لرزد. افسوس که روزگار، تنها بیست و پنج سال با تو سر سازگاری داشت و تنها بیست و پنج سال مهمان زمین بودی.
در خردسالی به امامت رسیدی، اما گوهر وجودت پُر بود از دریای معرفت الهی. ره‌گشای فکر‌ها و دشوارترین پرسش‌ها بودی.
چه زود نسیم مطهر” هل اتی” از وزیدن افتاد. چه غم‌انگیز شبی‌ست…
سلام بر امامی که گنبد زیبایش همچون خورشیدی در کاظمین می‌درخشد. وقتی که در صحنش قدم‌می‌زنی، بهشت مقابلت است. حریم امنش، نسیم وجود بابرکتش، همچون حریم پدر بزرگوارش علی‌بن موسی‌الرضا آرامش محض دارد. گویی کاظمین همان مشهد است و امام جواد همان امام رضا.
سلام بر تو ای جوادالائمه و بر آن بارگاه خدایی‌ات.

یا اَبا جَعْفَرٍ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا التَّقِىُّ الْجَوادُ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ

?شهادت مظهر جود و سخا و علم و معرفت امام جواد علیه‌السلام تسلیت باد.
 به قلم: سیده مهتا میراحمدی

1564688560k_pic_1991dedd-cf80-4cf7-8f6f-a67ee15933d0.jpg

امام جواد بین الحرمین جوادالائمه شهادت امام جواد کاظمین
نظر دهید »

سفر به شهر حاجی آباد

ارسال شده در 9ام مرداد, 1398 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع, تور گردشگری


چشم روی هم بگذاریم تابستان هم تمام می‌شود. حالا برای گذراندن اوقات فراغت‌تان قصد دارید به کدام یک از شهر‌های زیبای ایران سفر کنید؟
تا به حال چندباری درباره یکی از روستا‌های معروف استان البرز در شهرستان طالقان به‌نام اورازان یادداشت‌های مختلفی نوشته‌ام.
روستایی که تمام اهالی آن سادات و از نوادگان امام محمد باقر علیه‌السلام هستند. طی سفر‌های چند روزه در ایام عید به کاشان و تهران از پیشنیه و اجداد این روستا صحبت کردم که به مشهد اردهال کاشان و مقبره سلطان محمدبن علی بن محمدباقر و امام‌زاده سید ناصرالدین در تهران ختم شد.
این‌بار می‌خواهم، شما را همراه خودم، به شهر حاجی‌آباد هرمزگان، که در 135‌ کیلومتری بندرعباس قرار دارد ببرم .
شهرستان حاجی‌آباد آب و هوای گرم و خشک و کوهستانی دارد. فرهنگ اهالی این شهر در قسمت شمالی شهر به خاطر نزدیکی به استان کرمان با قسمت جنوبی شهر تفاوت دارد.
صنایع دستی این شهر قالی‌بافی و حصیربافی است و تاس کباب، آبگوشت، نان مهیاوه، آب بنه از غذاهای محلی این شهرستان است.
در شهر حاجی‌آباد امام‌زاده‌ای به‌ نام سید امیرنظام‌الدین قرار دارد که ایشان از نوادگان امام محمد باقر علیه‌السلام هستند.
قصد من از این سفر و گشتن در این شهر، پیدا کردن نوادگان امام محمد باقر علیه‌السلام و پیدا کردن اجدادمان است. این‌ کار برایم بسیار هیجان‌انگیز است. دانستن از پیشینه‌‌ی خود و تحقیق درباره‌ی آن‌ها اطلاعات مارا درباره تاریخ و چگونه زیستن پیشینیان‌مان افزایش می‌دهد.
هر روستا برای خود شجره‌نامه‌ای دارد که این شجره‌نامه به دست معتمد روستا است، اما گرفتن و یا امانت این شجره‌نامه کار راحتی نیست، برای همین فقط با جست و جو و پرسش از بزرگان روستا، این کار از دست من بر می‌آمد.
طبق پیگیری و سفر به شهر حاجی‌آباد هرمزگان و دید و بازدید و پرس و‌ جو، دانستم که امام‌زاده سید امیرنظام، جد 19 من و تمامی سادات اورازان است.
و این‌گونه شد که نوزدهمین جد‌مان را از نزدیک ملاقات کردم و دستانم را به پنجره‌های ضریح‌شان گره کردم و یک دل سیر در طول تاریخ سفر کردم.

برای خواندن یادداشت‌ها، عکس‌ها و اطلاعات بیشتر درباره شهرستان طالقان و روستای اورازان می‌توانید به وبلاگ زیر و یا کتاب اورازان از جلال آل احمد مراجعه کنید.

https://shohadayeorazan.kowsarblog.ir/


به قلم: سیده مهتا میراحمدی
عکس تولیدی

 

1564558112picsart_07-31-10.38.31.jpg156455811320190731_112653.jpg

1564558112picsart_07-31-10.38.05.jpg

امام زاده سید امیرنظام اورازان اوقات فراغت تابستان و سفر تاریخ تور مذهبی تور گردشگری تور گردشگری آنلاین سادات اورازان سفر به شهر حاجی آباد سفر به شهر حاجی آباد هرمزگان سفرنامه سفرهای تابستانه سید امیرنظام الدین شهر حاجی آباد طالقان هرمزگان کرمان گردشگری
نظر دهید »

آخرین دختر

ارسال شده در 5ام مرداد, 1398 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع


کتاب آخرین دختر، سرگذشت و داستان زندگی دختری به نام نادیا مراد را روایت می‌کند که ایزدی است و در روستایی به نام کوچو در شمال عراق زندگی می‌کند. دختری که در سرش آرزوهای بزرگ دارد اما یک‌دفعه سر و کله‌ی داعش پیدا می‌شود و آرزوهایش همچون سرابی از جلوی چشمانش می‌گذرند.
یکی از جنایت‌‌های بزرگ داعش، به بردگی گرفتن دختران جوان است که در این‌ کتاب می‌توان‌ به گوشه‌ای از این حادثه دردناک پی برد. نادیا هم از جمله همان هزار دختری بود که او را از خانواده و دیارش جدا کردند و به عنوان برده به موصل بردند تا صبیه‌ی نظامیان داعش شود و سرگذشتش به کلی تغییر کند.
در این کتاب 370 صفحه‌ای، لحظه به لحظه خاطرات نادیا روایت می‌ شود. فصل اول کتاب، خاطرات خوبش و در فصل دوم کتاب بیشتر به جنایات داعشیان می‌پردازد.

کتاب آخرین دختر؛ روایت سرگذشت نادیا مراد از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی داعش
قیمت: 45 هزار تومان
ناشر: کوله پشتی

به قلم:سیده مهتا میراحمدی

آخرین دختر رمیصا صلح جهانی نوبل معرفی کتاب معرفی کتاب خوب نادیا مراد کتاب اخرین دختر
نظر دهید »

رادیویِ من

ارسال شده در 2ام مرداد, 1398 توسط بهاره شيرخاني در بدون موضوع

چند وقتی است، که تلویزیون خانه را بیشتر خاموش می‌کنم. علاقه‌ام به تماشای این صفحه‌ی رنگیِ پر رمز و راز کمتر شده، جای تعجب هم دارد. منی که قبلا تا چشم باز می‌کردم به دنبال کنترل می‌گشتم تا آن را روشن کنم و شب‌ها با صدایش که انگار لالایی می‌خواند به خواب می‌رفتم.

انگار دلم بیشتر تنگِ رادیو شده تا دکمه‌ی روشن را بزنم و روی امواجش موج سواری کنم و صدای دلخواهم را برگزینم. انگار از یک سنِّی دلت می‌خواهد نبینی و فقط گوش کنی. یک روز صوت خوش قرآن وبرنامه‌های زیبای رادیو معارف، روز دیگر جنجال و هیاهوی صحن علنی مجلس و گوش سپردن به مذاکرات عصاره‌ی ملت. جمعه که به باغ رفته بودیم، دوباره رادیو را روشن کردم. تا درختان هم از شنیدن این رسانه لذت ببرند. پدرم با خنده رو به جمع گفت:‹‹انگار گوش دادن به رادیو هم ارثی شده از مادربزرگ به مادر و حالا هم به دختر رسیده.»

همه خندیدند و من خوشحال از اینکه ردی از یادگار‌ی‌های مادربزرگ را در زندگی‌‌ام دنبال می‌کنم لبخندی محکم را روی لبانم نشاندم.

به قلم خودم بهارنوشت رادیو
نظر دهید »

راه‌پله‌ها

ارسال شده در 30ام تیر, 1398 توسط بهاره شيرخاني در بدون موضوع

پله‌ها را نفس زنان و دوتا یکی که بالا بروی، گرسنه می‌شوی. زمانی که در طبقه‌ی اول، عطر لیموی قرمه سبزی جا افتاده ای مشامت را قلقلک می دهد، می‌فهمی امروز هر خانه چه غذایی را آماده کرده
با بوهای مختلفی که دست به دست هم می‌دهند و به مشامت می‌رسند.
گوش‌هایت تیز می‌شود، وقتی از خانه‌ی کناری‌ آواز و صوتی زیبا گوش را می‌نوازد.
با چند دقیقه‌ای مکث خواهی فهمید، که صاحبان این خانه‌ها فراغ بال دارند و یا ظواهرشان فقط برای چشم‌هاست.
صدای دعوا و فریاد مادری بر سر کودکش و گریه‌هایی که به دنبال آن صدا می‌آید. از تعجب چشمانت گرد می‌شود، ظاهر شیک و چیتان‌پیتان کرده‌ی باکلاسش، صدای نازک و مهربانش را به خاطر می‌آوری که فقط برای مردم عرضه می‌شود.
راه‌پله‌ها جایی برای دورویی نیستند. رودربایستی ندارند و ملاحظه‌ی هیچ کسی را نمی‌کنند. راه پله‌ها صاحبانشان را رسوا می‌کنند.
درطبقه‌ی سوم سکوتی مطلق همه‌جا را فراگرفته و از بوی ته‌دیگ سوخته که هرروز تا خانه‌ی شما بالا می‌آید،چهره‌ در هم می‌کشی این همان خانمی‌ست که صفحه‌ی اینستاگرامش از تصاویر تزیین شده‌ی غذاهای مختلف پر شده است، اما در خانه‌ی خودش از این خبرها نیست.
نفسی تازه می‌کنی و به خانه‌ی خود می‌رسی. چاردیواری جایی‌ست که جدا از تمام ظواهر خودمان را به نمایش می‌گذارد. آسانسوری که تو را یکسره پایین و بالا می‌کشد و به خانه‌ا‌ت می‌رساند انگار می‌خواهد واقعیت را نبینی و ظاهر را هنوز حفظ کند و نم پس ندهد.
خرابی آسانسور و عبور از راه پله چه واقعیت‌هایی را که افشا نمی‌کند.

آسانسور آپارتمان به قلم خودم بهارنوشت خانه راه پله مادر واقعیت
نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 16
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19
  • ...
  • 20
  • ...
  • 21
  • 22
  • 23
  • ...
  • 48

همه چیز همین‌جاست،

همه چین همین جاست روایت هایی از زندگی و روزمره‌های زنان طلبه

موضوعات

  • همه
  • اولين روزه من٫
  • ايرانگردي
  • بدون موضوع
  • تجربه زیسته
  • تجربه نگاری اربعین
  • تنها دلخوشی
  • تور گردشگری
  • جادوی قلم
  • خاطرات تبلیغی
  • خانم معلم
  • داستانک
  • دختران جمعه
  • دل نوشتـــه
  • روایت‌های دخترانه
  • روایت‌های مادرانه
  • روایت‌های همسرانه
  • روزنگار
  • عکس‌نوشته
  • فراخوان بازآفرینی محتوای دینی
  • ماه رمضان
  • مناسبت‌ها
  • نقد فیلم
  • نهی از منکر غیر مستقیم
  • کتابخوانی

آخرین مطالب

  • من شلختم؟
  • تربیت در عصر دیجیتال
  • جادوی قلم
  • یک خاطره برای تمام عمرم
  • خانه رویایی 
  • خدایا مرا پاک بپذیر
  • یادش بخیر 
  • بهترین کتابی که در 1402 خواندم
  • دروغ‌های دم افطار
  • من و آشپزی‌های خانم‌کاپوچینو
  • دنیای سجاده سبز‌ها قشنگه...
  • خط خطی های ذهن یک مادر
  • ایا من مادر خوبی هستم؟
  • حاضری ثواب بچه‌داریت رو بهم بدی؟
  • چرا بانوان محجبه حضور کمرنگی در مجموعه‌های ورزشی دارند؟
  • قانون آزادگی با داشتن حجاب 
  • دیوار کوتاه تر از آخوند
  • خدا
  • بفرمایید بهشت 
  • معرفی کتاب « سقای آب و ادب »

پیوند ها

  • کافه دنج
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
  • بانک سوالات و جزوات حوزه علمیه خواهران
  • پاییز
  • بهار سمنان
  • دیروزانه
  • صهباء
  • گهر عمر
  • چهل تکه
  • وبلاگ من
  • سیب ترش
  • نوک مدادی
  • حرف نخست

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس