همه چیز همین‌جاست

  • خانه
  • 1
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 22
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25
  • ...
  • 48

به رنگ رنج

ارسال شده در 13ام خرداد, 1398 توسط بهاره شيرخاني در بدون موضوع

وَاَعْدِنى عَلَيْهِ عَدْوى حاضِرَةً تَكُونُ مِنْ غَيْظى بِهِ شِفآءً، وَ مِنْ حَنَقى عَلَيْهِ وَفآءً. ، و مرا در برابر دشمنم نصرتى بي‌درنگ عنايت كن، تا طوفان خشمم نسبت به او فرو نشيند، و داد دلم را از او بگيرد.

تاریخ کتبی را کتاب‌ها می‌نویسند، اما تاریخ شفاهی ملتی رنج کشیده در ذهن‌ها و قلب‌ها، سینه به سینه چرخیده تا، به این‌جایی که امروز ما هستیم؛ رسیده. چه‌ قدر آه، چه‌قدر اشک، چه‌قدر خون و فریاد در این سینه‌ها جوشیده و فرو‌خورده شده! دست‌هایی بی‌دفاع که رو‌به آسمان بلندند و با خدا نجوا می‌کنند. آن دست‌ها امروز تنها نیستند! پشتوانه و دستگیره‌ی محکمی دارند و سروشی که از جانب خدا به یاری‌شان آمده! قطعا پیروزی و فتح رقم خواهد خورد اما، آنچه رنگ نمی‌بازد؛ رنج‌هایی است که کشیده‌اند.

امام سجادعلیه السلام انس با صحیفه سجادیه به قلم خودم صحیفه سجادیه فلسطین میانمار نیجریه یمن
نظر دهید »

به یک نفر شوهر سامورایی نیازمندیم

ارسال شده در 12ام خرداد, 1398 توسط پیچک در بدون موضوع

دم‌دمای عید که می‌شود، بی‌اختیار آرزو می‌کنم کاش شوهرم ژاپنی بود؛ یک ژاپنیِ شِبهِ آچارفرانسه از تبار سامورایی‌های کاروشی‌شو. شوهری که در مصافِ سختی‌های بِشوربساب، شمشیر از نیام برکشیده، جنگ،جنگ تا پیروزی را با تک‌تک سلول‌هایش به سبکِ بروس‌‌لی نعره بکشد: «غودااااااا!»

البته بنده مستحضرم همان‌طور که منزل، میدان جنگ نیست و اتمام خانه‌تکانی، فتحُ الفتوح؛ بروس‌لی هم، ژاپنی نیست و چینی است اما، بپذیرید دیگر، هر قدر هم ژاپنی‌ها چشم دیدنِ چینی‌ها را نداشته باشند؛ همسایه‌اند و تجانس فرهنگی دارند. نمونه‌اش همین غودااااااااا!

به هر تقدیر، باور کنید ریختنِ یک عالمه کارِ بی‌حساب‌کتاب بر سر آبجی‌تان، این خاله‌ریزه‌ی زوار دررفته کم از شرکت در خطِ مقدمِ نیست! این است که می‌گویم دم‌دمای عید به یک نفر شوهرِ سامورایی، نیازِ مُبرم دارم آن هم إلا و بِلّا همراه با ضمانت‌نامه‌ی کاروشی!

در غیر این صورت، شوهر مورد نظر را مانند برخی اقلام داخلی، که می‌گویند ضمانت مرجوعی دارند به سرزمین آفتاب تابان مرجوع کرده، لاجَرَم شوهر ایرانی خود را به زورِ رگ به رگ شدنِ کمر هم شده بر سر نهاده، حلوا حلوا می‌کنم!

 

پ.ن:
- هم‌وطنانِ عربِ خوزستانی، معمولا سالی دو دفعه خانه‌تکانی می‌کنند؛ یک‌بار به مناسبت عید نوروز و یک‌بار به مناسبت عید سعید فطر.

- «کاروشی» (karoshi) واژه‌ای ژاپنی به معنی مرگ بر اثر کار زیاد است و «کاروشی‌شو» واژه‌ای کاملا من‌درآوردی به معنی کاروشی شَوَنده است که در بازار لغات، نمونه‌ی مشابه ندارد؛ نه داخلی، نه خارجی!

-سرزمین آفتاب تابان: همان ژاپن خودمان!

 

خانه‌تکانی مرد ایرانی مرد ژاپنی کاروشی
نظر دهید »

مسافر جمعه

ارسال شده در 11ام خرداد, 1398 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع, کتابخوانی


همیشه تصور می‌کردم که تا کتاب را در دست نگیرم و ورق‌ورق صفحات کتاب را لمس نکنم نمی‌توانم با آن کتاب ارتباط خوبی برقرار کنم، اما چند روز پیش، تصمیم گرفتم این تصورم را کنار بگذارم. به خاطر تعطیلات و کمبود وقت برای سفارش آنلاین خرید کتاب و تحویل دو روزه‌اش با پست، مصمم شدم و اپلیکیشن طاقچه را نصب کردم و کتاب مسافر جمعه را جست‌و‌جو کردم. هنوز دلم به خرید نبود اما وقتی دیدم قبل خرید می‌توانم 50 صفحه اول کتاب را مطالعه کنم، دو دلی‌ام را کنار گذاشتم و برای خرید مصمم‌تر شدم.
نسخه اصلی کتاب 23 تومان بود اما در این اپلیکیشن به دلیل حذف هزینه کاغذ، این کتاب را با 5هزار تومان تهیه کردم و به راحتی خواندمش و لذتش را بردم.
اولین تجربه‌ مطالعه با این اپلیکشن را با کتاب مسافر جمعه آغاز کردم. این کتاب زندگی پسری به نام رسول را به قلم می‌آورد که یکی‌یک دانه مادرش است و در روستای فتح آباد زندگی می‌کند. پسری که آرزو‌های بزرگی در سر دارد، اما یک شبه با یک عجولی و سر به‌ هوایی، تمام آرزوهایش را تبدیل به یک کابوس می‌کند.
یک شبه کوله‌بارش را به دوش می‌گیرد و همراه مادرش خاتون، راهی قم می‌شود تا به بهانه خواستگاری دختر خاله‌اش رضیه، قضیه دعوا با یکی از پیشکار‌های خان روستا را ماست مالی کند.
شوهرخاله‌اش حبیب با ازدواجش مخالفت می‌کند، اما از ترس برگشت به روستا و پاسبان‌ها، مادرش را به تنهایی به روستا می‌فرستد و خودش در قم به بهانه‌ی کار می‌ماند.
با یک تیر دو نشان زد، هم توانست از آن مهلکه خلاص شود و هم از سوی دیگر، مردانگی‌اش را به حبیب ثابت کرد. این‌ وسط هم، فرصت خوبی پیدا کرد، تا مهرش را به رضیه نشان دهد و دل حبیب را برای ازدواج با دخترش نرم کند.
در این داستان، حوادث جالب و خطرناکی برایش اتفاق می‌افتد که این داستان را با فراز و نشیب‌هایی همراه می‌کند.
این کتاب با قلم روان نویسنده، ذوق و نقطه قوتش برای جذب مخاطب، ارزش خواندن دارد. اگر مثل من به این‌گونه داستان‌ها علاقه دارید، کتاب را تهیه کنید و لذت ببرید.

کتاب مسافر جمعه
نویسنده: سمیه عالمی
ناشر: کتابستان
تعداد صفحات:234 صفحه.

یازدهمین کتاب 98

به قلم: سیده مهتا میراحمدی

مسافر جمعه

مسافر جمعه معرفی کتاب معرفی کتاب خوب نشر کتابستان کتاب مسافر جمعه کتاب مسافر جمعه از سمیه عالمی
نظر دهید »

پرنده‌ی خونین‌بالِ مستضعف

ارسال شده در 9ام خرداد, 1398 توسط پیچک در بدون موضوع

«و یا مَن قَرُبت نُصرتُه مَن المظلومین …»؛ و ای خدایی که یاری او به مظلومان نزدیک است… (صحیفه‌ی سجادیه، دعای 14، فراز سوم)

زندگی هرچند گذارا، برای تمام انسان‌ها یکسان نیست. برای برخی سرشار از نعمت و ناز و نوازش و آسایش، و برای برخی میانه است؛ یعنی گاهی خوب، گاهی بد، گاهی شیرین، گاهی تلخ. این میان اما برای جمعی، زندگی گویا چیزی جز سختی و درد و رنج نیست. رنجی که نه خودخواسته است نه خداخواسته؛ بلکه به سبب ظلم و جورِ عده‌ای معدود، انسان‌نمای خودکامه است. خودکامانی که بویی از گُل انسانیت نبرده‌اند و جز به خود و منافعِ بی‌شرمانه‌شان نمی‌اندیشند. فرقی نمی‌کند دیگری بر چه دین و آیین و مسلکی باشد؛ آلتِ دستِ شیطان نبودن، کافی ‌است تا، کمر به نابودی‌اش ببندند و حکم اعدامش ‌ را صادر کنند. حالا خواه دیگری، خودی باشد خواه غیر خودی؛ خواه بزرگ‌سال، خواه کودک، خواه …!

البته سکه‌ی زندگی، روی دیگری هم دارد؛ رویی لبالب از امید و عدالت و نصرتِ الهی‌! امید به آینده‌ای درخشان که از آنِ مستضعفان است، عدالتی که وعده‌ی خدای صادق‌الوعد است و نصرتی که خارِ چشمِ ظالمان. و این، همان نیرویی است که پرنده‌ی خونین‌بالِ مستضعف را تا اوج آسمانِ حکمرانیِ زمین به پرواز در خواهد آورد ان شاء الله.

اسرائیل باید از صفحه‌ی روزگار محو شود امام سجاد روز قدس صحیفه سجادیه فلسطین مستضعفین
نظر دهید »

قطره قطره جمع گردد ، وانگهی دریا.......

ارسال شده در 9ام خرداد, 1398 توسط جوانه در بدون موضوع, فراخوان بازآفرینی محتوای دینی, ماه رمضان

 

بسم الله

قبل از سحر اتاق را جارو زده بودم. سفره سحری که جمع شد، اطراف سفره کمی خرده نان ریخته بود. 

خواستم سجاده را پهن کنم اما دلم نیامد روی تکه‌های نان‌ پهن شود. با نوک انگشت نان‌ها را جمع کردم. با اینکه بخاطر پراکندگی، مقدارش اول اصلا به چشم نمی‌آمد اما تقریبا کف دستم از تیکه‌های نان پر شد.

با خودم گفتم تکه‌های نان بی‌شباهت به گناهان کوچک و پراکنده‌ی ما نیست. اول اصلا به چشم نمی‌آیند اما همین که جمع شوند شاید از یک گناه کبیره هم بزرگتر شوند.

به قلم:سحر_سرشار

به قلم خودم گناهان صغیره گناهان کبیره
نظر دهید »

حسین‌های زمان

ارسال شده در 9ام خرداد, 1398 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع, روایت‌های مادرانه, مناسبت‌ها, دل نوشتـــه



حسین‌های زمان را می‌شناسید؟!
حسین‌های زمان همان‌ انسان‌های شریفی هستند که تا فهمیدند حرم دختر امیرالمومنین در خطر است، خون در رگ‌های غیرت‌شان به جوش آمد و راهی سوریه شدند. چشم بچرخانی، در میان‌شان از هر قشری می‌بینی؛ پدر خانواده، فرمانده‌ی گردان، پسر یکی‌یک‌ دانه‌ی مادر و تنها حامی یک زن.
به خانواده‌شان تعلق خاطر داشتند، اما وقتی ندای « هل من ناصر ینصرنی » را شنیدند؛ هرکجای این دنیا بودند، دستانشان را بالا آوردند و با تمام قوا، لبیک گفتند. راهی سرزمین عشق شدند، تا به مسلمانان کشوری دیگر یاری برسانند. گویا خداوند مسیر « الی النور » را مقابل چشمان آنها و خانواده‌هایشان گذاشته بود. امثال این بزرگ‌مردان را باید حسین‌های زمان نامید. همان‌گونه که امام حسین علیه‌السلام 1379 سال پیش برای دفاع از اسلام، قیام کرد و هر چه داشت را پیش‌کِش اسلام کرد و تا آخرین قطره خون پای ایمان و اعتقادش ایستاد.
امروز سال‌روز تولد یکی از همان حسین‌هاست که جانش را فدای اسلام کرده. چند ماهی‌ هست که با این شهید آشنا شده‌ام. قاب عکسش، انرژی مثبتی در خانه‌مان گسترانده است. انگار هاله‌ای از نور را در آن گوشه‌‌ی خانه می‌بینیم. گویا در دنیای دیگری سِیر می‌کنیم.
شهید مهدی ایمانی متولد 62/3/8 در شهر قم است. این شهید بزرگوار در تاریخ 96/9/21 در منطقه دیرالزور به شهادت رسید. 14 سال خادم حرم حضرت معصومه سلام الله علیها بودند. و امروز، این خادم و مدافع سرافراز حرم، در گوشه ای از حرم قم و در صحن امام رضا، در خانه ابدی خود آرمیده است. از این شهید بزرگوار سه فرزند به یادگار مانده است. به وجود این نازدانه‌ها افتخار ‌می‌کنیم. خداوند پشت و پناه‌شان باشد، ان شاء الله.
در صحیفه سجادیه دعای 27 فراز 10 این چنین آمده است:
اللّهُمّ وَ أَیّمَا مُسْلِمٍ خَلَفَ غَازِیاً أَوْ مُرَابِطاً فِی دَارِهِ، أَوْ تَعَهّدَ خَالِفِیهِ فِی غَیْبَتِهِ، أَوْ أَعَانَهُ بِطَائِفَهٍ مِنْ مَالِهِ، أَوْ أَمَدّهُ بِعِتَادٍ، أَوْ شَحَذَهُ عَلَى جِهَادٍ، أَوْ أَتْبَعَهُ فِی وَجْهِهِ دَعْوَهً، أَوْ رَعَى لَهُ مِنْ وَرَائِهِ حُرْمَهً، فَ‏آجِرْ لَهُ مِثْلَ أَجْرِهِ وَزْناً بِوَزْنٍ وَ مِثْلًا بِمِثْلٍ،
وَ عَوّضْهُ مِنْ فِعْلِهِ عِوَضاً حَاضِراً یَتَعَجّلُ بِهِ نَفْعَ مَا قَدّمَ وَ سُرُورَ مَا أَتَى بِهِ، إِلَى أَنْ یَنْتَهِیَ بِهِ الْوَقْتُ إِلَى مَا أَجْرَیْتَ لَهُ مِنْ فَضْلِکَ، وَ أَعْدَدْتَ لَهُ مِنْ کَرَامَتِکَ.

بارخدایا و هر مسلمانی به وقتی که جنگجو در میدان جنگ است و مرزدار به مرزداری مشغول است به امور خانه آنان رسیدگی کند، یا در نبود او به کفالت خانواده‌اش برخیزد، یا او را به قسمتی از مال خود یاری دهد، یا او را به سازوبرگ جنگ مدد رساند، یا همّت او را به نبرد با دشمن برانگیزد، یا در روی او دعای خیر کند، یا حرمتش را در نبود وی رعایت نماید، به او نیز اجر همان رزمنده را وزن به وزن، و مثل به مثل عنایت کن، و عمل او را پاداشی نقد ببخش که بدون درنگ سود کار خیری را که پیشاپیش فرستاده، و شادی خاطری که نتیجه کار اوست در همین دنیابه چنگ آورد، تا آنکه فرا رسد زمان آن فضل و پاداشی که بر او روا داشته‌ای، و کرامتی که برای او آماده ساخته‌ای.

به قلم: سیده مهتا میراحمدی

 

شهید مهدی ایمانی

انس با صحیفه سجادیه تولد شهید مهدی ایمانی حسین‌های زمان خادم حرم حضرت معصومه دعای ۲۷ صحیفه سجادیه فراز ۱۶ دلنوشته مدافع حرم شهید شهید مدافع حرم‌مهدی ایمانی شهید مهدی ایمانی صحیفه سجادیه قم مدافعان حرم مزار شهید مهدی ایمانی
1 نظر »

تاب، تاب، آرزو

ارسال شده در 8ام خرداد, 1398 توسط بهاره شيرخاني در بدون موضوع, روایت‌های مادرانه, روزنگار

بچه‌که بودم وقتی به پارک می‌رفتیم؛ همیشه تاب را به سُرسُره ترجیح می‌دادم.تاب بازی‌هایم تا دوره‌ی دبیرستان ادامه داشت. فیلم یه حبه قند را که دیدم ،دلم می‌خواست مثل شخصیت فیلم پَسَند سوار بر تابی که به درخت میوه‌ای بسته شده تاب بخورم و بالا بروم و از شاخه‌هایش میوه بچینم.اما نه باغی و نه تابی با این شرایط فراهم نیست. آرزو‌ها از یاد نمی‌روند ولی شاید برای مدتی کوتاه پَسِ ذهن بمانند. دو روزی می‌شود که به آرزویم رسیده‌ام. تابی نه برروی شاخه‌ی درخت بلکه بر روی درگاه فلزی اتاق دختر و فضایی محدود آن هم نیمی از اتاق و پذیرایی است. اگر کمی تندتر تاب بخورم به دیوار و سقف برخورد خواهم کرد.ماجراهایی بسیار برای رقابت در سوارشدن تاب داریم. کَل‌کَل هایمان به جایی رسیده که پای حوزه هم به میان آمده است. دختر جان می‌گوید:"آخه من مامان بیست و نه ساله‌ام رو تحویل حوزه دادم چرا باید یه مامان دوساله تحویلم بدهد؟؟"برای آبروداری از حوزه کوتاه می‌آیم. گاهی فقط قد کشیده‌ایم اما کارهای کودکانه دل‌مان می‌خواهد. بدویم، بازی کنیم و چندین کاردیگر.توقع رفتارهای کودکانه از یک بزرگسال را نداریم، که توقعی به جاست، اما گاهی با همان رفتارهای کودکانه بر‌می‌گردیم، به دورانی که حال‌ دلمان خوش‌تر بود و بی‌بهانه لبخند کنج لب‌هایمان خانه داشت.

آرزو بزرگسال به قلم خودم بهارنوشت تاب تاب‌بازی حوزه خاطره دختر درخت میوه کودکی یه حبه قند
3 نظر »

نخل و نارنج

ارسال شده در 7ام خرداد, 1398 توسط بهاره شيرخاني در بدون موضوع, کتابخوانی

نخل و نارنج را خواندم. معجونی عجیب و گواراست. چقدر خوش‌عطر و مزه است، مثل میوه‌ی نخل و نارنج. چقدر تفاوت داریم با آدم‌های دیروزِ درس حوزه خوانده و مُلّا. دوست داشتم مثل شیخ بروم خلوت کنم کنار ضریح و تحت‌الحنک عمامه را ببندم به شبکه‌های ضریح و یک‌به‌یک حاجاتم را از دل و زبان بگذرانم‌ اما نمی‌شود، نه عمامه دارم و نه ساکن نجف‌ام. فقط یک راه دارد. آرزو کنم، رزق زیارت را تا بروم کنار ضریح و به جای گوشه‌ی عمامه، پَرِچادرم را دخیل ببندم. نمی‌دانم، آیا من زیارت نرفته، به یادم می‌ماند این قرار یا اینکه وقتی به وصال رسیدم مبهوت و دهان بسته می‌مانم محو تماشا.

به قلم خودم بهارنوشت حوزه دزفول زیارت شیخ انصاری طلبه مطالعه معرفی کتاب نجف نخل ونارنج وحید یامین پور کتاب
8 نظر »

هدیه ولنتاین

ارسال شده در 7ام خرداد, 1398 توسط أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ در بدون موضوع, کتابخوانی

 

1559022208k_pic_d9ab2bd4-2956-465c-a6ed-466441fa7ddb.jpg

 

«هدیه ولنتاین» در قالب مجموعه داستان، با زبان ساده و دور از اغراق، مخاطب را با خود همراه می‌کند و ذهن خواننده را با جریان داستان‌هایش همچون موجی آرام حرکت می‌‌دهد. این کتاب با داستان‌های کوتاه، نکات مثبتی را به ما یادآوری می‌کند. درواقع نویسنده سعی دارد علاوه بر لذت مطالعه و ثبت نکته‌ای مثبت، شخصیت‌ها را در ذهن‌مان ماندگار کند. پایان‌بندی‌ داستان‌ها شگفت‌انگیز است. در لحظه آخر، زمانی که فکرش را هم نمی‌کنی می‌بینی که با نکات مثبت داستان، در حال دست و پنجه نرم کردن هستی و با سوالات درونی خودت مواجه می‌شوی.
یادم می‌آید وقتی به دبیرستان می‌رفتم توی مدرسه، هم‌کلاسی‌هایم با خودشان کتاب‌های عاشقانه و رمان‌های جور و واجور می‌آوردند و بین خودشان رد و بدل می‌کردند. معلوم نبود نویسنده‌اش چه کسی است و یا خواندن این کتاب برایشان سودی دارد یا نه.
زنگ‌های تفریح از سرگذشت دختر‌ان توی رمان که عشق‌شان رهایشان کرده بود می‌گفتند و با شخصیت‌های داستان همدردی می‌کردند.
این روزها معرفی کتاب‌های خوب به جوانان بسیار کمتر دیده می‌شود. کتاب‌هایی که در بستر اندیشه دینی‌ خلق شده‌ باشند و درون مایه‌‌ی کتاب مارا با تحولات بزرگ آشنا کند. بهتر است که در خرید کتاب‌ها با فرزندانمان همراه شویم و سلایقشان را بشناسیم. خواندن داستان‌های این کتاب خالی از لطف نیست. پیشنهاد می‌کنم این کتاب را در لیست خریدتان بگذارید.

کتاب هدیه ولنتاین
نویسنده: سارا عرفانی
ناشر: نیستان
قیمت:8500

دهمین کتاب 98

پ ن: عکس زیر، امضای نویسنده‌ی کتاب است که در نمایشگاه کتاب حضوری دیدم‌شان و ایشان با مهربانی صفحه اول کتابم را برایم امضا کرد و با خط زیبا مهتا بانو خطابم کرد?

به قلم: سیده مهتا میراحمدی
 

1559022208k_pic_07e08acd-1d38-4b29-a377-3d64101bc41b.jpg

روزمرگی زندگی طلبگی سارا عرفانی معرفی کتاب هدیه ولنتاین هدیه ولنتاین، کتاب، سارا عرفانی کتاب این روزهایم کتاب خوب بخوانیم کتاب هدیه ولنتاین
7 نظر »

رهرو منزل عشق

ارسال شده در 6ام خرداد, 1398 توسط بهاره شيرخاني در بدون موضوع

حافظ می‌گوید:
رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده‌ایم
این بیت به نوعی ترجمه‌ای از فرمایش امام سجاد علیه‌السلام در دعای اول صحیفه‌ی سجادیه است.خداوند عالم را از هیچ آفرید و با محبت خود موجودات را بر انگیخت.
انسانی هم که از مادر متولد شده هیچ یک از توانایی‌ها را بالفعل ندارد، بلکه توانمندی‌هایش بالقوه‌اند. انسان با تلاش باید از هیچ، همه بسازد و در جهت کمال انسانی قدم بردارد، انسان کامل چند بعدی و در تمام ابعاد کامل است.
آنجایی که باید عاشق باشد کمال عشق است. راه و روش این عشق را از معبود خود آموخته است.

اِبْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِداعاً،وَاخْتَرَعَهُمْ عَلى مَشِيَّتِهِ اخْتِراعاً، ثُمَّ سَلَكَ بِهِمْ طَريقَ اِرادَتِهِ، بَعَثَهُمْ فى سَبيلِ مَحَبَّتِهِ،
و فهم وصف كنندگان از وصفش عاجز است. به دست قدرتش آفريدگان را ايجاد كرد، و آنان را براساس اراده خود صورت بخشيد، آنگاه همه را در راه اراده خود راهى نمود، و در مسير محبت و عشق به خود برانگيخت،

آفرینش امام سجاد امام سجاد علیه السلام انس با صحیفه سجادیه انسان به قلم خودم بهارنوشت حافظ صحیفه سجادیه عشق کمال
نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 22
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25
  • ...
  • 48

همه چیز همین‌جاست،

همه چین همین جاست روایت هایی از زندگی و روزمره‌های زنان طلبه

موضوعات

  • همه
  • اولين روزه من٫
  • ايرانگردي
  • بدون موضوع
  • تجربه زیسته
  • تجربه نگاری اربعین
  • تنها دلخوشی
  • تور گردشگری
  • جادوی قلم
  • خاطرات تبلیغی
  • خانم معلم
  • داستانک
  • دختران جمعه
  • دل نوشتـــه
  • روایت‌های دخترانه
  • روایت‌های مادرانه
  • روایت‌های همسرانه
  • روزنگار
  • عکس‌نوشته
  • فراخوان بازآفرینی محتوای دینی
  • ماه رمضان
  • مناسبت‌ها
  • نقد فیلم
  • نهی از منکر غیر مستقیم
  • کتابخوانی

آخرین مطالب

  • من شلختم؟
  • تربیت در عصر دیجیتال
  • جادوی قلم
  • یک خاطره برای تمام عمرم
  • خانه رویایی 
  • خدایا مرا پاک بپذیر
  • یادش بخیر 
  • بهترین کتابی که در 1402 خواندم
  • دروغ‌های دم افطار
  • من و آشپزی‌های خانم‌کاپوچینو
  • دنیای سجاده سبز‌ها قشنگه...
  • خط خطی های ذهن یک مادر
  • ایا من مادر خوبی هستم؟
  • حاضری ثواب بچه‌داریت رو بهم بدی؟
  • چرا بانوان محجبه حضور کمرنگی در مجموعه‌های ورزشی دارند؟
  • قانون آزادگی با داشتن حجاب 
  • دیوار کوتاه تر از آخوند
  • خدا
  • بفرمایید بهشت 
  • معرفی کتاب « سقای آب و ادب »

پیوند ها

  • کافه دنج
  • عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
  • بانک سوالات و جزوات حوزه علمیه خواهران
  • پاییز
  • بهار سمنان
  • دیروزانه
  • صهباء
  • گهر عمر
  • چهل تکه
  • وبلاگ من
  • سیب ترش
  • نوک مدادی
  • حرف نخست

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس